زمان بچگی تابستونا میرفتم تو بن بست بقل خونمون فوتفال
*amo_barghi* *amo_barghi*
یبار از سره صبح رفتم فوتفال حسابی خسته شدم دیگه تقریبا ظهر بود اومده بودم خونه زنگ خونمونو زدم ننم درو باز کرد منم که دیگه داشتم هلاک میشدم رفتم دولا شدم و زبون گذاشتم به شیره حیاط و تا ته بازش کردم
*gij* *gij*
تو نگو یه زنبور رفته بوده تو لوله
:khak: :khak:
همین جوری که داشتم آب میخوردم یهو دود از خشتکم بلند شد صدا بز میدادم و دوره حیاط میدویدم
عر عر عر عر عر
هی دور حیاط میدویدم و زبونمو گرفته بودم تو دستم و عر عر عر عر
ننم فک کرده بود ماشین بم زده
*tafakor* *tafakor*
خلاصه بدبخت شدم ، کارم به روزی افتاده بود که زبونم میخواست منو خفه کنه ، شده بود اندازه یه کفه دست ، شبا میزاشتمش از دهنم بیرون و میخوابیدم ، که خفه نشم ، دو روز لال بودم
نتیجه اخلاقی
برای آب خوردن اول کوچیک تر
خیلی وقتا بدون اینکه متوجه بشی ،شاید کسی رو داخل خودش شکستی ،
بی سرو صدا بدون اینکه هیچکس بفهمه
شاید حتی خنده و لبخند از لبش نره
خم به ابرو نیاره
ولی اینو بدون خیلی راحت آدم ها میشکنند
...ای کاش میشد روی قاب چهره ی انسان ها مینوشتیم آرام تر
!! شکستنی است !!
شاید بهتر باشه بجای کوچیک کردن بقیه برای اینکه خودمون بزرگ بشیم ، بزرگ بشیم
زمونه ی خوبی نیست راحت میشکنند ، لگد مال میکنند ، تحقیر میکنند
راحت با آبرو و احساس کسی بازی میشه
... تقریبا یه مدل تفریح شده ، دلبستن ، دل شکستن ، آبرو ریختن
. . . اسمشم گذاشتن عشق ، فرهنگ ، کلاس
میگن قدیما خیلی بهتر بود
...ارتباطا کمتر بود ولی
قدر شناسی بیشتر بود
هر کس رو بخاطره خودش دوست داشتن نه بخاطره پولش و مقامش
ارزش ها درست بود ، سادگی بهتر از گرگ بودن بود
قلب و احساس آدما خیلی با ارزش بود ، بازیچش نمیکردند
زیر کرسی دور هم صفا بود ، صمیمیت بود
دلسوزوندن بود راز داری بود ، معرفت بود
... قدیمی باش
همیشه هر راهی بقیه میرن درست نیست
هنر اینه شکستنت ،تو نشکنی
... مثل بارون خدا باش ، کاری به این نداشته باش میخوای کجا بباری ، رو نمک زار شوره زار یا جنگل فقط ببار
***
یاده ننه سیگاری و بابُزرگ
یاده خونه کاهگلیشونو و بوی نمّه بارون
یاده چای نباتشون زیر کرسی ذغالی بخیر