♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
همین که آقاجان از دهان لقِ خواهر کوچکم شنید که من با فروختن گوشواره ام یک ساز خریده ام
کمربندش را برداشت و توی حیاط دنبالم افتاد که
گیس بریده کدام عاقلی طلا را میدهد و دادار دودور می خرد؟
ننه جان هم پشت آقام درآمد و همین طور که چنگ می انداخت به صورتش گفت
به جای این غلطی که کردی می رفتی کلاس احکامی، صوتی، چیزی
نه این که مطرب بشوی که فردا توی محل اسمت بپیچد و هیچ احمقی در این خانه را نزند
آقاجان که اهل این حرفها نبود
تخس شد و گفت حالا لازم نیست همه آخوند و بانو مجلسی بشوند
جای این تکه چوب می رفتی کلاس خیاطی، که فردا بلد باشی جوراب شوهرت را بدوزی
زورم که به آن ها نرسید زدم زیر گریه
دست آخر هم یک سیلی از آقاجان خوردم و توی اتاق حبس شدم
صبح فردا خواهر کوچکم آمد و گفت که ننه جان سازت را داد سمساری و عوضش آینه شمعدان خرید، بیا ببین چقدر خوشگل است
حالا سال ها از آن روزگار میگذرد
ازدواج کرده ام و بلدم جوراب شوهرم را بدوزم
از احکام هم حسابی سرم می شود
اما به آینه ام که نگاه میکنم دختری را میبینم که در دوردست ها ساز میزند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
نسرین قنواتی
بآنوۍ زمِسْتآن
♦♦---------------♦♦
هی غریبـــه
شب عروسی کت و شلوار سیاهش را به او بپوشان
رنگ سیاه به مرد من خیلـــــی می آیـــــد
بند کرواتش را خودت سفت کن
این کار را دوست دارد
وقتی دستانت را میگیرد
خودت را در آغوش او بینداز
با این کار احساس آرامش میکند
زحمت تاج عروس را نکش
سلیقه اش را خوب میدانم، برایت گرفته است
خلــــــاصه کنم غریــــــــبـــــــه
جان تو و جـــان مرد من
♦♦---------------♦♦
..♥♥..................
شب عروسی بابای نسرین یه دفترچه تک برگی آورد داد دستم
گفت: شبی که خدا نسرینو به منو مادرش داد کادو پیچ بود. با یه دفترچه راهنما کنارش. اگه خوب به چیزایی که تو این دفترچه نوشته شده عمل کنی، هیچوقت پژمرده نمیشه
دفترچه رو گذاشتم تو جیبم. مهمونا که رفتن یادش افتادم و بازش کردم. فقط یه جمله داشت
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
وقتی قرار است از زندگی کسی خارج شوی
با شکوه چون رنگین کمان برو
بگذار بعد از تو تمام آدم ها را با تو مقایسه کند
بگذار عیار خوبی ها شوی
یقین بدان بعد از تو کسی به چشمش نخواهد آمد
و این تنها جزای آدم قدر ناشناس است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
نسرین بهجتی