○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ بازیگره فهمیده بود سرطان داره و میمیره. داد میزد: چیکار کنم خدا ؟؟ . . . . . . . . . مادربزرگم از اینور تلویزیون با گریه میگفت: توکل کن پسرم، چای نبات بخور😑 @~@~@~@~@~@ یه فامیل داریم ضامنم شد؛ وام گرفتم قسط ندادم افتاد زندان . . . . . . . . . تازگی آزاد شده براش بنر زدن "یا ضامنِ یابو"😐😂 @~@~@~@~@~@ مرد خوب همیشه دوجاش باید کبود باشه یکی چشمش یکی هم روی دستش . . . . . . . . صبح که داره میره هرچی خانومش گفت محکم بزنه رو چشمش و بگه رو چشام خانومی😊 شب که میاد یهو محکم بزنه رو دستش و بگه ای داد بیداد یادم رفت 😕 @~@~@~@~@~@ خواب دیدم شب اول قبرم بود دیدم 2 نفر یهو اومدن تو قبر با ترس گفتم شما نکیرو منکرین؟ . . . . . . . . . . گفتن : پََ نه پََ کامران هومنیم اومدیم بگیم تو خودت نمره ی بیستی 😂😂 @~@~@~@~@~@ کار درست رو خرس قطبی میکنه . . . . . . . . . که تو فصل هوای دو نفره، بی خیال میگیره میخوابه حسرت هیچیم نمیخوره @~@~@~@~@~@ یکی از بدبختیهای کچلها اینه که اگه توی جمع فقط اونا کراوات زده باشن باز هم وقتی میخوان بهش اشاره کنن میگن اون یارو! کچله حالا این تو سرشون بخوره اگه به شخص بغل دستیش کار داشته باشن میگن : اون یارو که بغل کچله نشسته عجب مکافاتی داریم ما کچلا @~@~@~@~@~@ تلویزیون داشت مسابقه پانتومیم نشون میداد هرچی حدس میزدم درست در نمیومد . . . . . . . . . .. آخر بابام گفت احمق، اخبار ناشنوایانه 😂😁 😐😂 @~@~@~@~@~@ یکی زنگ زده بهم . . . . . . منم داشتم رانندگی میکردم و اصلا حوصلشو نداشتم شروع کردم نصفه نصفه حرف زدن یعنی مثلا انتن ندارمو قطع میشه و از این حرفا میگه صدات قطع و وصل میشه ولی صدای ضبط ماشینت واضح میاد 😐🙈😂😂 @~@~@~@~@~@ میگن مش کااظم در بستر بیماریه و حالش وخیمه . . . . . . . . .. بزرگوار از دنیا بره سه روز حرام عمومی اعلام میکنن 😐😂 @~@~@~@~@~@ حیف نون تو توالت میشینه میبینه مگسا هی دارن ویز ویز می کنن . . . . . . . . . . . اعصابش خورد میشه میگه: خفه شید دیگه، یکم صبر داشته باشین برای بابام که نمیرینم، واسه شماست دیگه 😁😂😂 @~@~@~@~@~@ وزنم 105 کیلوست تو پست نوشته بودم آنقدر ظریفم که با یک نگاه ســـرد میشکنم . . . . . . بابام کامنت گذاشته عزیزم شما با تبـــر نادرشاه افشار هم نمیشکنی برو با خیال راحت به زندگیت برس 😂 آبرو نذاشته واسم :/ @~@~@~@~@~@ فکرکن نصفه شب تنهای تنها تو خونه نشستی و.. همه جا هم تاریکه یهو صدای گوز میاد 💨😰 حالا میخندی یا میترسی؟؟ نخند درست جواب بده @~@~@~@~@~@ من هر وقت میخوابم جورابامو میذارم بالا سرم هم سوسک و حشره نزدیکم نمیاد . . . . . . . . .. هم سریع بیهوش میشم بهتر میخوابم 😂 @~@~@~@~@~@ بابام زنگ زد گفت کجایی؟ گفتم هرجا که دل باشه و یار گفت تو دستشویی هستی؟ گفتم چطور ؟ گفت چون داری گوه میخوری 😯 @~@~@~@~@~@ بازگشت به زندگی فقط اونجایی که . . . . . . . معلم اشاره میکرد شما بیا پای تخته، میگفتی: آقا اجازه ما؟!؟ میگفت: تو نه، پشت سریت قشنگ یه دور میرفتیم تو کما و بر میگشتیم😂😂 @~@~@~@~@~@ تو همایش دختره پشت میکروفون گفت دفاع از حقوق حیوانات شجاعت میخواد . . . . . . . داد زدم "سوسک" نه تنها نصف سالن خالی شد اونکه پشت میکروفون بود هنوز پیدا نشده 😂 @~@~@~@~@~@ از خاطرات بد بچگیم این بود ک وقتی بابام پول همراش نبود به مغازه دار میگفت این بچه گِرو اینجا باشه الان پولو میارم . . . . . . . . . یه بار سه هفته گرو مونده بودم :/ @~@~@~@~@~@ بزار بهت خبر میدم چیست؟ . . . . . . . .. . یعنی نمیخام بیام ولی فعلا بهونه ای ندارم تا شب بهونه جور میکنم 😂 @~@~@~@~@~@ امروز بابام زنگ زده بود رادیو آوا قسمت ترانه های درخواستی! بعد از اینکه اهنگ مورد نظرش رو گفت ، آخرش گفت لطف کنید صداشم زیاد کنید 😐😂 @~@~@~@~@~@ اگه افسردهای، در گذشته زندگی میکنی اگه مضطربی، در آینده زندگی میکنی . . . . . . . . . . . . اما اگه هر دوتاشی، در ایران زندگی میکنی 😂 @~@~@~@~@~@ ولی بلخره یروز با خیال راحت پامو میذارم تو یکی از نمایشگاه ماشینای لاکچری بالای شهر😎 سرمو بالا میگیرم و با اعتماد به نفس میگم . . . . . . . . . . . آقا برای اینجا نظافتچی نمیخواین؟ 😊😁😂 @~@~@~@~@~@ منطق بابام ۳ حالت داره . . . . . . . . یا حق با اونه یا تو نمیفهمی حق با اونه یا انقدر میزنتت که کاملا بفهمی حق با اونه 😂 @~@~@~@~@~@ بابام هیچوقت کاری رو به صورت امری نمیگه. مثلا الان گفت . . . . . . . هروقت حوصلش رو داشتی با داداشت بخاری ها رو بیار پایین، الان 😑 @~@~@~@~@~@ مورد داشتیم دختره خواسته بطری نوشابه رو بزاره تو یخچال دیده جا نمیشه یه کم ازش خورده دوباره امتحان کرده . . . . . . . . میگن یخچاله سوخته از خنده 😂 @~@~@~@~@~@ ایرانی های یک شبانه روزشون رو چطور میگذرونن؟ داده های مرکز امار 13 ساعت میخوابن 3 ساعت کار میکنن 2 ساعت از رسانه ها استفاده میکنن دو دقیقه کار خیر میکنن یه عمر هم غُر میزنن که چرا وضع ما اینجوریه 😅 @~@~@~@~@~@ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﯾﻪ دبستان ﻫﺴﺖ یه ﻧﺎﻇﻢ ﺯﻥ ﻏﺮﻏﺮﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩ جمشید ﻧﺪﻭ ...😡 جمشید ﻧﮑﻦ ...😡 جمشید ﯾﺎﺷﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﺰﻥ ...😡 جمشید ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﻬﺘﯽ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ ...😡 جمشید ....😡 ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﯾﻬﻮ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩ ﺳﺮﺷﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ . . . . 😡جمشید ﺗﻮﻟﻪ ﺳﮓ دهن مارو سرویس کردی ﯾﻪ ﺟﺎ ﺑﺘﻤﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺮه خر 😂 @~@~@~@~@~@ ماره میره تو حموم زنانه. زنها از ترس جیغ میکشن . . . . ماره می گه : خواهرا نترسین منم کبرا 😂😐 @~@~@~@~@~@ وقتی میخواد مهمون بیاد 😁👇 دخترا: وای الان مهمون میاد من برم آرایش کنم نگن زشته😕 . . . . . . . پسرا: اوه اوه الان یه گله آدم میریزه خونهمون برم توالت برینم یه وقت جلوشون نگوزم 😐😑😂😄 @~@~@~@~@~@ یه دیوونه میره دم خونه خسیسه میگه: من پسرخواهر خدا هستم یه کمکی بهم بکن 😎 . . . . . . . خسیسه میبردش مسجد 🕌 میگه: اینجا خونه دایيته هرچی میخوای ازش بگیر 😂𡛿 @~@~@~@~@~@ ﭘﺴﺮ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻮﺩ ﭘﺴﺮ ﻧﻮﺣﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﺑﻨﺸﺴﺖ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﻮﺑﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﻘﯿﻪ ﺷﻮﻥ ﺷﺎﺭﻻﺗﺎﻥ یازده ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﯾﻮﺳﻔﻢ ﮐﻪ ﺣﺴﻮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍ، ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ . . . . . . . . . (ﺍﻧﺸﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﻘﺶ ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ) 😁😂 @~@~@~@~@~@ به مامانم میگم نمیدونم چرا احساس میکنم کسی تو خونه بهم احترام نمیذاره 😢 . . . . . . . میگه خفه شو خاک بر سرت کنن, این چه فکراییه میکنی احمق؟ 😯 خیلیم دوست داریم و احترام میذاریم بهت @~@~@~@~@~@ یه سری گفتم لعنت بر شیطون یهو شیطون ظاهر شدو گفت سر چی؟ نه بگو سر چی لعنت فرستادی؟ . . . . . . . کجای زندگی نکبتت رو من به هم زدم؟ همه ش رو خودت ریدی 😒 @~@~@~@~@~@ به سایت بانک پیام دادم چجور میشه بیشتر از 10میلیون در روز جابه جا کرد . . . . . . . . . . . جواب داد تو حسابت تا حالا بیشتر از 10 هزار تومن نبوده، گوه نخور 😑😂😂😂😂 @~@~@~@~@~@ چند پاسخ مناسب برای «چقدر چاق شدی» یادداشت کنید یک . شما رو نمیبینیم، اعصابم راحته چاق میشم _ مخصوص قطع رابطه دو . دلم خوشه، چاق میشم. تو چرا آنقدر شکسته شدی عزیزم؟ _ حرصدرآر تضمینی سه . اختیار دارید، نفرمایید. خیلی مونده به وزن شما برسم _ البته اول به وزن طرف نگاه کنید 😂👍 @~@~@~@~@~@ هروقت رو این صندلی های گردون میشینم، دوس دارم به هرکسی که وارد اتاقم شد بگم . . . . . . نه، بگو جلسه داره، ضمنا تمام قرارهای امروزم رو کنسل کن. خستهم 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ اگه مبحث های درسی رو به صورت جوک دربیاریم و واسه هم بفرستیم . . . . . . . . آخر ترم هممون قبولیم 😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥** با تشکر از پغ پغی بابت جوکاش که برامون فرستاده
..*~~~~~~~*.. میدونی چیه؟ این روزا بیشتراز هرزمان دیگه ای به اطرافم توجه میکنم انگار پرده ای ازروی چشمام برداشته شده ، کمبودهامو بیش ازحد حس میکنم ، انگار این عقده ها سربازکردنو قصد رسوایی دارن نبود خیلی چیزارو حس میکنم، یکیش خوده تو که با دریغ کردن خودت ازمن قصد نشون دادن مرد سالاری رو داری میخوای بهم بفهمونی منو نمیخوای ، میخوای بفهمونی جوری که تو جانان منی من نیستم ، اصلا من برای تو چیم؟ اصلا منو میبینی؟ ، بین اینهمه آدم که دوروبرته منو که گوشه پنجره نشستمو از تو مینویسمو میبینی؟ ، بخدا که نمیبینی تاحالا شده به من برای یه ثانیه هم که شده فکر کنی؟! تا حالا شده وقتی میام سمتت برای سلام ضربان قلبمو که صداش به گوش فلک میرسه رو بفهمی، تاحالا شده با خودت فکر کنی دلیل اینکه باهات دست نمیدم چیه؟ نه نشده چون تو همیشه به چشم یه بچه به من نگاه میکردی، حتی الان که هفده سالمه بازم واست با هفت سالگیام فرقی ندارم، گاهی اوقات ایقدر ازت حرسم میگیره که ازت متنفر میشم، ولی یه دقیقه بعدش وقتی میخندی و با اون چال لعنتیه من به فداش دلبری میکنی بیش ازپیش عاشقت میشم، دوستای نزدیکم هرکدوم که ازتوی جانان خبردارن منو منع میکنن میگن الان بچه ای خامی هوسه ازسرت میپره، میگن اختلاف سنیمون زیاده، ولی من گوشم بدهکار هیچکدوم ازاین حرفا نبود، اگه اونا خبرداشتن که زندگی من خلاصه میشه تو خنده هات و بمی صدات هرگز همچنین حرفایی نمیزدن، اگه خبرداشتن واسه دیدن تو چه کسایی رو که بهونه نکردم قضاوتم نمیکردن ، اینقدر دوستدارم که حرفاشون برام هیچ ارزشی ندارن ولی، بعضی شبا که تنهام فکرایی مثه خوره به جونم میفتن، به اختلاف قدمون نگاه میکنم ولی بعدش باخودم میگم زن باید کوتاه تر از مردش باشه تا تو بغلش جاشه به اختلاف نه سالمون نگاه میکنم ولی بعدش میگم سن فقط یه عدده دلا باید همسن باشن به اختلاف اخلاقمون نگاه میکنم که هرچقدر من شوخ و خاکیم تو به همون اندازه مغروریو جدی خندهات و فقط توجمع خونوادگی خودت میشه دید ولی بازم باخودم میگم اینم درست میشه دلداری دادن به خودم شده کاره هرروزم، اولین باری که از دستت بغض کردمو یادمه رنگا ازدستم افتاده بودن و پاشیده بودن به لباست چنان دادی سرم زدی که کل اهل خونه متوجه شدن ازشدت بغض نمیتونستم حرفی بزنم توی بیرحمم اخم کردیو رفتی غافل از اینکه دلیرو زیر پات له کردی دوستدارم جانان من بیشتر از جونم ولی این باعث نمیشه غرورمو زیرپام بزارم، خودخواه نیستم به عشقه پاکم قسم اگه بدونم که توهم بیمیل نیستی غرور که سهله ازخودمم برای رسیدن به تو میگذرم، ولی وقتی تو اینجوری سردی و باوجود قدکشیدنو رشد کردن من هنوز منو بچه میبینی منم باخودم میگم دلم که از دستم رفت حداقل غرورمو نگه دارم باور کن جانان من تا آخرش هرکجا که باشه عاشقت میمونم، ارباب قلبم منتظرت میمونم شاید روزی برسه که به منم به چشم زن نگاه کنی تا اون زمان منتظرت میمونم "اربابم زودبیا نگذار دیر شود " " ازعشقم مطعنم میترسم این دل زمینگیر شود" . . . رویای الکیه ولی ای کاش تمام حرفهای دلم را میخواندی توقع ندارم ازچشمانم بفهمی ای کاش فقط کلماته قطارکرده برروی صفحه رامیخواندی ای کاش ای کاش ای کاش ..*~~~~~~~*.. میدونی چیه؟ ◄ میدونی چیه؟ ◄
سلام👋👋 دلم تنگ و تونگ شده بود این یه هفته دو هفتهههه ناجوووراً به جز امتحان زبان و یه داستان طولانییی که روش خیلیییی وقت گزاشتم الان تو فصل مسابقاتیم البته رده نو نهال و نوجوان ازونجایی که تیم ما بیشتریامون اولین مسابقات رسمیمونه واسه همین اولین مسابقه رو باختیم😩 البته من مسافرت بودم (دل خوش خونوادسااا) امروزم قرار گذاشتیم واس اینکه گند نزنیم امروزو بریم پارک نزدیکمون تمرین کنیم بعدش بریم باشگاه ازینکه تو باشگاه کلی دعوامون کردن واس اینکه بی اجازه رفتیم و کمک مربیامون گفتن اگه فردا ببازیم پدرمونو در میارن بگذریم مافردا پنجشنبه مسابقه داریم ساعت یک مسابقمونه🏀🏀اگه کسی خواست بیاد، مسابقه باشگاه حیدرنیاست اسم تیممون مهاده تماشاچیا فقط خانوما ازادن واس اومدن اگه نمیاینمم دعا کنینـــــ محرمتون تسلیتــ بسیار با مرسییی فراوان
*oOoOoOoOoOoO* برو بچ با توجه به اسم و عنوانی که گذاشتیم برای این سری داستانا ؛ اون کسایی که میترسن یا میدونن بعدن اذیت میشن نخونن لطفا *oOoOoOoOoOoO* *oOoOoOoOoOoO* ساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به سمت خانه بودم من در«بیگو» واقع در شمال جزیره «گوام» زندگی می کنم. از آنجایی که به شدت خواب آلود بودم. ضبط ماشین را روشن کردم تا احیانا خوابم نبرد سپس کمی به سرعت ماشین افزودم، آن چنان که سرعتم از حد مجاز بالاتر رفت. اواسط راه بودم که ناگهان دختربچه ای را کنار جاده دیدم. سنگینی نگاه خیره اش را کاملا روی خود احساس می کردم. در حالی که از سرعتم کاسته بودم، از خود می پرسیدم که دختربچه ای به آن سن و سال در آن وقت شب کنار جاده چه می کند، می خواستم دنده عقب بگیرم که ناگهان احساس کردم شخصی نزدیکم حضور دارد وقتی از آینه، نگاهی به عقب انداختم، نزدیک بود از فرط وحشت قالب تهی کنم؛ چرا که همان دختر بچه را دیدم که صورتش را به شیشه پشت ماشین چسبانده بود ابتدا تصور کردم که دچار توهم شده ام، در نتیجه بعد از کلی کلنجار رفتن، دوباره از آینه نگاهی به عقب انداختم، ولی زمانی که چیزی را ندیدم، تا حدی خیالم راحت شد. وقتی به کنار جاده نگاهی انداختم، آنجا هم اثری از دخترک ندیدم آینه ماشین را رو به بالا قرار دام تا بار دیگر با آن صحنه های هولناک مواجه نشوم. اگرچه، هنوز هم همان احساس عجیب همراهم بود، احساس می کردم تنها نیستم. با ناراحتی و تا حدی وحشت زده، به سرعت به سمت منزل به راه افتادم و خدا خدا می کردم که پلیس در این حین به علت رانندگی با سرعت غیر مجاز دستگیرم نکند طولی نکشید که آن احساس عجیب را از یاد بردم و از این که به خانه خیلی نزدیک شده بودم، تا حدی احساس آرامش می کردم ولی…درست زمانی که مقابل راه ورودی خانه مان رسیدم، همان احساس عجیب که این مرتبه عجیب تر از قبل بود به سراغم آمد. وقتی به سمت پیاده رو نگاهی انداختم، دخترک را آنجا دیدم؛ او کنار پیاده رو نشسته بود و به من لبخند می زد! من که از فرط حیرت شوکه شده بودم، ناگهان کنترل ماشین را از دست دادم و با درخت مقابل خانه برخورد کردم در حالی که بیخود و بی جهت نعره می زدم، از پنجره ماشین به بیرون پرتاب شدم. در اثر داد و فریادهایم، پدر و مادرم و همسایه ها از خواب پریدند و دوان دوان به سراغم آمدند تا ببیند جریان از چه قرار است. ابتدا پدر و مادرم به دلداریم پرداختند ولی وقتی کل ما وقع را برایشان تعریف کردم، پدرم به سرزنشم پرداخت که چرا آبروریزی به را ه اندخته ام، همسایه ها را از خواب پرانده ام و ماشین را درب و داغان کرده ام. ولی من حتم داشتم که روح دیده ام و دچار توهم نشده ام چند روز بعد به همان نقطه ای رفتم که دخترک را دیده بودم. در آنجا زیر علف ها، یک صلیب کوچک را پیدا کردم. ظاهرا در آن نقطه سالها قبل دخترک به همراه خانواده اش در اثر یک سانحه رانندگی کشته شده بود البته مطمئن نیستم، ولی تصور می کنم که آن شب، او قصد داشت سوار ماشینم شود. هرگز آن شب کذایی را از یاد نمی برم و از بعد از آن هر وقت که شب، دیر وقت به خانه بر می گردم، شخصی را همراه خود می کنم
من... تو... اون شایدممم اونی یامنی برایه تووجودندارد اما من امشب دردنیایه خودم به اونی فکر میکنم که برایه تو به وجود خواهد آمد نمی دانم تو مرا میفهمی یا هیچ وقت به منی که همیشه هرروز میبینمت و کنارت هستم رو میبینی یا همیشه با اونی شادی و میخندی که من خواهر خطابش میکنم همیشه دوست داشتم تو بدانی من کیم که هرشب رویایه تو و اون رو دارم و از ترس به وجود آمدن اون همیشه کتاب فارسیم را بخاطر کسی که شخص سوم رو به وجود آورد نفرین میکنم ... میدانی من به تو آقدر نزدیکم که نمیبینی ولی خوشحالم به خاطرخوشحالیت و به وجود نیومدن اونی که ممکنه دل تو راببر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دل نوشته... sh
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم