♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ میدونی چیه؟ بعضی وقتا دلم عجیب واسه قدیم تنگ میشه یه حسه غریب دارم، دلم واسه قدیمی تنگ میشه که وجود نداشتم و نمیدونم کی بود، فقط میدونم وقتی مامانبزرگم از قدیم برامون میگه وقتی از بوی سبزی و نارنج حرف میزنه وقتی از عیدایی میگه که از دوماه قبلش بوش حس میشد وقتی از دوره همیایی میگه که همه جمعشون جمع بود و به جای گوشی به دست داشتن ظرفای تخمه دستشونه و باهم گپ میزنن وقتی اینارو میشنوم ناخودآگاه دلم پرمیکشه واسه اون زمانا دلم تنگه وقتاییه که جوونای فامیل دوره هم جمع میشدنو گل یا پوچ بازی میکردن واسه وقتایی که هیچکی طمع به دیگری نداشت دلم تنگه، خیلیم تنگه، امیدوارم ماهم یه روز ازاین خواب بلند شیم و بفهمیم چی به سره خودمون آووردیم به خودمون بیایم تا برای هر جبرانی دیر نشده
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دوتا دستاش رو گذاشت زیر چونش و خیره شد به استکان روبروش و بدونِ این که نگاهش رو برداره گفت میدونی چیه؟ هیچ چیز و هیچ کس تو این دنیا از اول خودش رو نشون نمیده همون چیزی نیست که اولش بوده و ما ازش انتظار داشتیم؛ اصلا همین استکان چای، تا دو دقیقه پیش گرم بود و میشد خوردش ولی الان سرد و تلخ شده و با ده تا قند هم نمیشه خورد تکیه دادم به صندلیم و گفتم: خب عزیزم ماهیتِ چای اینه، مثل آدما، وقتی فراموشش کنی و بهش بیمحلی کنی، خب سرد میشه دیگه نگاهش رو از استکان میاره سمت من و میگه: بهارو چی میگی؟ وقتی اردیبهشت میشه تازه معلوم میشه که بهاره، از اولش بهار نیست فروردین همش داره رنگ عوض میکنه یه روز سرده، یه روز گرمه، نمیشه به هواش اعتماد کرد بعد دستاش رو از زیر چونش برمیداره و یه دستم که روی میزه رو با دوتا دستاش میگیره و میگه: اردیبهشت موهاش رو از جلوی صورتش میدم کنار و میگم: اردیبهشت چی؟ لباش رو آویزون میکنه و میگه: میونِ این همه فروردین، تو اردیبهشتم باش...پیدا باش بذار به هوات اعتماد کنم 🍁
..*~~~~~~~*.. میدونی چیه؟ این روزا بیشتراز هرزمان دیگه ای به اطرافم توجه میکنم انگار پرده ای ازروی چشمام برداشته شده ، کمبودهامو بیش ازحد حس میکنم ، انگار این عقده ها سربازکردنو قصد رسوایی دارن نبود خیلی چیزارو حس میکنم، یکیش خوده تو که با دریغ کردن خودت ازمن قصد نشون دادن مرد سالاری رو داری میخوای بهم بفهمونی منو نمیخوای ، میخوای بفهمونی جوری که تو جانان منی من نیستم ، اصلا من برای تو چیم؟ اصلا منو میبینی؟ ، بین اینهمه آدم که دوروبرته منو که گوشه پنجره نشستمو از تو مینویسمو میبینی؟ ، بخدا که نمیبینی تاحالا شده به من برای یه ثانیه هم که شده فکر کنی؟! تا حالا شده وقتی میام سمتت برای سلام ضربان قلبمو که صداش به گوش فلک میرسه رو بفهمی، تاحالا شده با خودت فکر کنی دلیل اینکه باهات دست نمیدم چیه؟ نه نشده چون تو همیشه به چشم یه بچه به من نگاه میکردی، حتی الان که هفده سالمه بازم واست با هفت سالگیام فرقی ندارم، گاهی اوقات ایقدر ازت حرسم میگیره که ازت متنفر میشم، ولی یه دقیقه بعدش وقتی میخندی و با اون چال لعنتیه من به فداش دلبری میکنی بیش ازپیش عاشقت میشم، دوستای نزدیکم هرکدوم که ازتوی جانان خبردارن منو منع میکنن میگن الان بچه ای خامی هوسه ازسرت میپره، میگن اختلاف سنیمون زیاده، ولی من گوشم بدهکار هیچکدوم ازاین حرفا نبود، اگه اونا خبرداشتن که زندگی من خلاصه میشه تو خنده هات و بمی صدات هرگز همچنین حرفایی نمیزدن، اگه خبرداشتن واسه دیدن تو چه کسایی رو که بهونه نکردم قضاوتم نمیکردن ، اینقدر دوستدارم که حرفاشون برام هیچ ارزشی ندارن ولی، بعضی شبا که تنهام فکرایی مثه خوره به جونم میفتن، به اختلاف قدمون نگاه میکنم ولی بعدش باخودم میگم زن باید کوتاه تر از مردش باشه تا تو بغلش جاشه به اختلاف نه سالمون نگاه میکنم ولی بعدش میگم سن فقط یه عدده دلا باید همسن باشن به اختلاف اخلاقمون نگاه میکنم که هرچقدر من شوخ و خاکیم تو به همون اندازه مغروریو جدی خندهات و فقط توجمع خونوادگی خودت میشه دید ولی بازم باخودم میگم اینم درست میشه دلداری دادن به خودم شده کاره هرروزم، اولین باری که از دستت بغض کردمو یادمه رنگا ازدستم افتاده بودن و پاشیده بودن به لباست چنان دادی سرم زدی که کل اهل خونه متوجه شدن ازشدت بغض نمیتونستم حرفی بزنم توی بیرحمم اخم کردیو رفتی غافل از اینکه دلیرو زیر پات له کردی دوستدارم جانان من بیشتر از جونم ولی این باعث نمیشه غرورمو زیرپام بزارم، خودخواه نیستم به عشقه پاکم قسم اگه بدونم که توهم بیمیل نیستی غرور که سهله ازخودمم برای رسیدن به تو میگذرم، ولی وقتی تو اینجوری سردی و باوجود قدکشیدنو رشد کردن من هنوز منو بچه میبینی منم باخودم میگم دلم که از دستم رفت حداقل غرورمو نگه دارم باور کن جانان من تا آخرش هرکجا که باشه عاشقت میمونم، ارباب قلبم منتظرت میمونم شاید روزی برسه که به منم به چشم زن نگاه کنی تا اون زمان منتظرت میمونم "اربابم زودبیا نگذار دیر شود " " ازعشقم مطعنم میترسم این دل زمینگیر شود" . . . رویای الکیه ولی ای کاش تمام حرفهای دلم را میخواندی توقع ندارم ازچشمانم بفهمی ای کاش فقط کلماته قطارکرده برروی صفحه رامیخواندی ای کاش ای کاش ای کاش ..*~~~~~~~*.. میدونی چیه؟ ◄ میدونی چیه؟ ◄
^^^^^*^^^^^ میدونی چیه؟ امروز فهمیدم که یه نفر دیگه هم تو دنیاهست که مثله من یه جانان تو زندگیش داره و دیوونه وار عاشقشه ، یکی مثل تو داره یکی که روز و شبش بافکر به اون میگذره مثل خودم یکی که حجم قلبشو پر کرده و اجازه نمیده هیچ بنی بشری واردش بشه مثل خودم ، اونم مثل من مینویسه ازحسه درونیش مینویسه، از توی جانان مینویسه، شاید اونم مثل من نمیتونه عشقشو به زبون بیاره ، مثل من حرفاشو روی کیبورد و کاغذ روونه میکنه، مثل من برای وقتی که میایی سناریو مینویسه و اسمتو رو قلبش هک میکنه اونم دختریه ازدیار عاشقانه های من، چیزی نمیدونم ازاون و عشقی که داره اما حس میکنم کمی همدردیم میبینی جانان من ما عاشقان تنها کسانی هستیم که یکطرفه میسوزیم شاید اصلا شما جانان ها خبر نداشته باشید که جایی زیرآسمون خدا کسی هست که شمارا بیشتر از خودش دوست داره ، شاید اصلا به ما فکر هم نکنید شاید اصلا اگه روزی هم به عشقمون پی ببرین باخودتون بگین این کیه دیگه ، این اصلا به خودش نگاه کرده بعدعاشق من شه "، به قول همدردم که تو نوشته هاش گفته بود من که ریزه میزه ترین دختر فامیلمو چه به عاشق شدن تو با آن جثه درشت وشانه های پهن، حرفش معنای همه این حرفهای منو میده ، اما اینو بدون که دوس داشتن این چیزا حالیش نمیشه جانان خوب به حرفام گوش بده بعد اگه خواستی برو و پشت سرت روهم نگاه نکن ، من یه دخترم شاید زیبا و شاید معمولی، شاید هیچ کدوم از زیبایی هایی که الان مد شده رو نداشته باشم، مثلا شاید نه چشمهام درشت و کشیده و رنگی باشه و نه قدی بلند و هیکلی مانکنی داشته باشم و نه لبهام قلوه ای باشه و نه بینیم عروسکی شاید معمولی معمولی باشم همه چیزم ساده باشه ، درست مثل دوس داشتم که ساده است، خوب گوش کن جانان من، من وقتی عاشق تو باشم دیگه نه قیافت واسم مهمه نه قد و هیکلت، وقتی دوست داشته باشم برای من زیباتر از تو نیست وقتی واقعا و ازته قلبم بخوامت اگه رئیس جمهور باشی و یا نه اگه فقیرم باشی بازم برام فرقی نداره عاشق واقعی وقتی عاشق میشه یعنی عشقشو با تمام بدیها وخوبیها پذیرفته، یعنی نیومده ببینه این بهش میاد یا نه بعد عاشقش بشه یعنی جز اون چشمش کسیو نمیبینه، به این میگن عشق واقعی بقیش همش شعر و چرتو پرته عشق دیوونگی میاره مثل همین الان که میدونم تو هیچکدوم ازاینارو نمیخونی ولی بازم مینویسم بلکم فرجی شه فرجم نشد لااقل ذهنمو رها کردم از تمام تو، بزار برای یه ثانیه هم شده فکر کنم تو همه اینارو میخونی و درکشون میکنی اصلا میخوام جار بزنم همه جا، جاربزنم خواستنتو ، تاشاید مثله قصه ها صدام تو باد بپیچه و بپیچه تا به گوشت برسه، میبینی جانانم به تو که میرسم عقلم حکم فرمانی نمیکنه خودش همه چیو میده دست قلبم و میگه نوبت توعه، ازطرف منو همدردم :دوستدارم روزی برسه که باهم این متنارو بخونیم و تو باهر دوست دارمی که نوشتم و میخونی بگی منم، اون زمان من خوشبخت ترین خوشبختان جهانممم، میدونم که همچین روزی میرسه :) بیصبرانه منتظرم جانان من ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ میدونی چیه؟ ◄
*@@*******@@* میدونی چیه؟ من کلا آدم عجیبیم، چیزای عجیبو دوستدارم، یکیش خوده تو تویی که اصلا نمیدونم کی هستی کجای این کره خاکی زندگی میکنی نه ازقیافت چیزی میدونم نه ازاستایل بدنت ونه ازاخلاقت میبینی، من هیچکدوم ازاینارونمیدونم و باز دوستدارم، تو بیخبریهام عاشقت شدم، هیچی ازت نمیدونم ولی شبا وقتی همه جا تاریکه من زیرپتو چشمامو میبندمو به توفکر میکنم،برای خودم مجسمت میکنم، اونجوری که میخوام تورویام میسازمت، فارغ ازاینکه شاید توهیچ شباهتی به رویای من نداشته باشی، شاید تو نقطه مقابل تمام افکارم باشی اماقول میدم و از خودم مطعنم که تو هر جوری که باشی من بازهم دوستدارم، هرشب روزایی رومیبینم که تواومدی و کنارهم خوشیم، روزایی که باهم بیرون میریمو غذا میخوریم ومن مجبورت میکنم توسرما باهم بستنی بخوریم وفرداش زنگ بزنی وباصدای گرفته بگی که سرماخوردی و برام خطونشون بکشی وذبگی همش تقصیره توعه تلافی میکنم وذمن مستانه بخندم و بگم هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه و تو باخنده نهفته توصدات بازم تهدیدم کنی و بگی تامن خوب نشم جایی بی من نمیری، منم از پشت گوشی واست زبون دربیارمو بگم به همین خیال باش آقاااااا، اینوبگم ولی عین ده روزی که حالت بدبود منم بشینم توخونه هرروز زنگ بزنم حالتو غیره مستقیم بپرسم و ازم بپرسی کجایی و من به دروغ بگم که بادوستام بیرونم، توی جانان منم غیرتی خرج کنیو بااون صدای گرفتت غر بزنی که باکدوم دوستت منم به دروغ اسم یکی ازدوستامو که میشناسی بگم و تو کلیک کنی که گوشیو بدم باهاش صحبت کنی و من بهونه بیارم و تهش عصبانی بشم و بگم من خونه ام و تو قش قش بخندیو بگی میدونستم فقط میخواستم خودت اعتراف کنی و من حرس بخورم وتو ازحرس خوردن من غرق لذت یا به اون روزی فکر میکنم که خسته ازهمه جا و همه کس تنها زیرآسمون ابری تو تراس نشسته باشم تو یه دفعه سرو کلت پیداشه بزور منو ببری زیر بارون و بگی تا نخندی حق نداری جایی بری، و یا عصرهایی که باهم تو حیاط خونه خانجون چایی عصرونمونو بخوریم وتوبخندی به منو من بخندم به اینکه چه زود رویام حقیقت شد میبینی من حتی برای آمدنت سناریو هم نوشته ام، جانان من دیگر زمانش است که بیایی *@@*******@@*
oOoOoOoOoOoO آدم وقتی چیزی رو فهمیده، دیگه نمیتونه ندونه وقتی که فهمیدم چشم های زیبایی داری ، وقتی که فهمیدم گودی انگشتات همیشه گرمه، وقتی که فهمیدم موقع لبخند زدن چشات ریز میشه، دیگه بعد از اون نتونستم ندونم میدونی چیه؟ آدم میتونه نخواد، میتونه نره، میتونه بمیره، میتونه سکوت کنه، میتونه بخوابه، میتونه خودش رو حبس کنه؛ اما نمیتونه وقتی که چیزی رو فهمید، دیگه نفهمه oOoOoOoOoOoO الهه سادات موسوی
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * دوتا دستاش رو گذاشت زیر چونش و خیره شد به استکان روبروش و بدونِ این که نگاهش رو برداره گفت: میدونی چیه؟ هیچ چیز و هیچ کس تو این دنیا از اول خودش رو نشون نمیده، همون چیزی نیست که اولش بوده و ما ازش انتظار داشتیم؛ اصلا همین استکان چای، تا دو دقیقه پیش گرم بود و میشد خوردش، ولی الان سرد و تلخ شده و با ده تا قند هم نمیشه خورد. تکیه دادم به صندلیم و گفتم: خب عزیزم ماهیتِ چای اینه، مثل آدما، وقتی فراموشش کنی و بهش بیمحلی کنی، خب سرد میشه دیگه. نگاهش رو از استکان میاره سمت من و میگه: بهارو چی میگی؟ وقتی اردیبهشت میشه تازه معلوم میشه که بهاره، از اولش بهار نیست...فروردین همش داره رنگ عوض میکنه. یه روز سرده، یه روز گرمه، نمیشه به هواش اعتماد کرد. بعد دستاش رو از زیر چونش برمیداره و یه دستم که روی میزه رو با دوتا دستاش میگیره و میگه: اردیبهشت... موهاش رو از جلوی صورتش میدم کنار و میگم: اردیبهشت چی؟ لباش رو آویزون میکنه و میگه: میونِ این همه فروردین، تو اردیبهشتم باش...پیدا باش...بذار به هوات اعتماد کنم... * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * امیرحسین سرمنگانی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم