♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
اولین باری که حس کردم دیگ زورم ب دنیا نمیرسه
موهای فرفریه مشکیمو که همدم تنهاییو اعصبانیتامو بودنو کوتاه کردم
آخه موهای فر انگار یه آرامبخشی دارن که انگشتتو لای فراش بچرخونی آروم آروم میشی یجورایی مثل اسپینر
وقتی موهامو کوتاه کردم پدربزرگم باهام قهرکرد
پدرم عقیده داشت با موهای بلندقشنگ تربودم، این دنیام انقد نامرده که اگه یبارجلوش کوتاه بیای برای همیشه بازیو باختی و اون دست به کار میشه تا از میدون به درت کنه ولی من تو شکستای بعدیم دیگ جرات نکردم موهامو کوتاه کنم و بجاش هربار که دلم از عالم و ادم میگیره یه برس میگیرم دستم و انقدر میکشمش رو موهام تاپیچ و تابش باشه
مهم نیست بعدش موهام پف میکنه و زشت میشه و دیگه کسی دوسش نداره به خیالم میخوام غصه هایی ک لابه لاش جامونده بریزه پایینو تموم بشه اما زهی خیال باطل
اینجوری فقط خودم میمونمو دنیا دنیا کلافگی با فرهایی که نیستن تا ارومم کنن