*khande_dokhtar* *zert* تو مترو دعوا شد، اون یکی گفت میزنم میکشمت دیه ت رو میدما . . . اینوری گفت … نخور، پول داشتی با مترو نمیومدی مترو رفت رو هوا از خنده 😂😂 @~@~@~@~@~@ قدیما از پنج متری گربه رد میشدیم یجوری فرار میکرد که انگار سگ دیده . . . . حالا امروز به گربه غذا دادم یه جوری نگاهم کرد که انگار شیشلیک بی استخون سفارش داده بود براش کوبیده آورده باشم 😼😾 @~@~@~@~@~@ یه موضوعی خیلی فکرم را مشغول کرده 🤔 . . . چرا پلنگ صورتی داخل خیابان لخت قدم می زنه اما موقعه خواب لباس خواب میپوشه اصن از خواب و خوراک افتادم 😐😅 @~@~@~@~@~@ بچه بودم قرار بود عموم اینا بیان خونمون نذری داشتیم بابام گفت: عموت که اومد میری جلوش اگه شیرینی آورده بود، میگی عمو خودت شیرینی هستی، چرا شیرینی آوردی 🧁 اگه گل آورد، میگی عمو خودت گلی چرا گل آوردی ⚘⚘ منم گفتم باشه، خلاصه عمو اومد و دیدم واسه نذری یه گوسفند آورده من بچه بودم میفهمی؟؟؟🐑🐑 بچهههههههههه 😉🤪 @~@~@~@~@~@ زندگی را از زودپز بیاموز در حالیکه میسوزد . . . بیخیال نشسته و سوت میزند 🥳 @~@~@~@~@~@ اوضاع جوریه حداقل باید 4 نفره ازدواج کنیم . . . ینفر کار کنه برا اجاره خونه 🏢 ینفر برا خوراک🌮 ینفر برا تفریح🕶 ینفر هم پس انداز برا دوا،دکتر 💉💊 😌😂 @~@~@~@~@~@ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺍﻍ ﯾﮏ ﻋﺰﯾﺰ ﻧﯿﺴﺖ 😭 ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﯾﮏ ﺭﻓﯿﻖﻧﯿﺴﺖ 😡 ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘﯽﻧﯿﺴتچ 💔 . . . ﺳﻮﺧﺘﻦ ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺁﺑﯽ 🔵 ﺷﯿﺮ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﺍست نامردا رنگها رو جابجا بستن سوختم 🥵🤯 @~@~@~@~@~@ رفتم سوپر مارکت گفتم یه نوشابه زرد میخوام گفت داداش اینجا نمایشگاه کتابه، یه نگاه دور و ورم کردم گفتم نوشابه زرد اثر جلال آل احمدو میگم. خداروشکر نداشتن 🤣 @~@~@~@~@~@ مناجات یه دختر با خدا🤲 . . . اصلا من به درک 😠 مامانم دلش داماد می خواد 😕 😄 @~@~@~@~@~@ طرف اومده داروخونه میگه «از همون شربتی که قبلا به پسرم دادین میخوام » 🧒 دکتر داروخانه پرسیده《اسمش چیه》 🤷♂️ . . . جواب داده «امیرحسین» یعنی داروخونه منفجر شد 😅😐 @~@~@~@~@~@ تنها ردی که تو زندگی از خودم جا گذاشتم ردِ آب زباله رو پله ها بود که متاسفانه مدیر ساختمون استقبال نکرد و همین روزا باید تخلیه کنم 😕 @~@~@~@~@~@ ميگن تو بهشت يه فرشته اى هست به اسم بخوابيل كه وظيفه ش اينه هر كسى كه به هر دليلى زودتر از هشت صبح از خواب بيدار شد رو دوباره به تخت خواب هدايت كنه 🥱😴 *LoL* *khar_ghalt*
آیا میدانستید که 25 درصد فندق جهان برای شرکت نوتلا مورد استفاده قرار میگیرد. ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید سرود ملی هلند یکی از قدیمی ترین سرودها در جهان و سابقه آن به قرن شانزدهم برمیگردد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید شهر هوتن در هلند به دلیل استفاده اهالی آن از دوچرخه یکی از پاک ترین و امن ترین شهرهای دنیاست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که هلند یکی از شش کشور موسس اتحادیه اروپا بوده است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یا میدانستید مرتفع ترین نقطه هلند فقط 321 متر بالاتر از سطح دریاست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید وقتی که ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست خورد و تسلیم شد امپراتور ژاپن شخصا و از طریق رادیو خبر را پخش کرد و این اولین باری بود که مردم ژاپن صدای امپراتور کشورشون رو میشنیدند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که ژاپنی ها باور دارند که گربه های سیاه خوش شانسی ببار می آورند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که 37 درصد کسانی که در شهر نیویورک زندگی میکنند در کشورهای دیگه به دنیا آمده اند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید دیوید بهکام مبتلا به اوبیتا فوبیا یعنی از پرنده ها ترس دارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید در ژاپن کافی شاپ های جغد وجود داره و در هنگام نوشیدن و یا خوردن میتونید با جغد های زنده سرگرم بشید و بازی کنید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید بخاطر گرم شدن کره زمین گل های خوشبو بوی کمتری در فضا منتشر میکنند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید خودکشی در انگلیس غیر قانونی بود و اگه کسی رو هنگام خودکشی دستگیر میکردند به اعدام محکوم میکردند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که خندیدن و حتی لبخند زدن باعث خوشحالی مغز میشه و طول عمر و به ارمغان میاره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید شیر اسب های آبی صورتی هستند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید دولت آمریکا یک بیمارستان در شهر لاس وگاس را موقتا تعطیل کرد ، چون کارکنان این بیمارستان بر سر زمان مردن بیمارها با هم شرط بندی میکردند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید معنی سئول پایتخت کره جنوبی به زبان همان کره ای ها همان پایتخت میشه ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که وزن یک فیل از وزن زبان یک وال آبی کمتره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید که با تعویض به موقعه روکش بالش میشه جلوی پیشرفت و بیشتر شدن جوش های صورت و آکنه رو گرفت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانید یک گروه پلیس مخفی در شهر دیتردیت آمریکا که خودشون رو ساقی مواد مخدر جا میزدند سعی کردند یک گروه خریدار مواد مخدر رو دستگیر کنند ولی در نهایت فهمیدند اون گروه هم خودش یه گروه از پلیس مخفی های دیگه از شهر دیترویت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانستید طبق آخرین تحقیقات درصد طلاق در زوج هایی که مراسم عروسی ساده و کم خرجی داشتند بسیار کمتر از زوج هایی هست که عروسی های بزرگ و گرون قیمت برگزار کردند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تا یک آیامیدانید دیگه خدانگهدار ♡____♡
oOoOoOoOoOoO هفت و سی و پنج دقیقه ساعت زدن انقدر مهم است؟ انقدر مهم است که منتظر نمانی کمی دیرتر بیدار شدنش را ببینی؟ واقعا دیدن اینکه پیچ گاز را تند میگذارد تا چای زودتر گرم بشود برایت جالب نیست؟ مثلا میخواهی چه تصویری زیباتر از تردید داشتن انگشت هایش برای برداشتن نان تست داغ پیدا کنی؟ هفت و سی و پنج دقیقه ساعت بزن بنشین بگذار کمی با عجله برایت صبحانه آماده کند،خودت هم با عجله چایت را بنوش اصلا یک شکلی از کنار میز صبحانه جدا شو که با یک لقمه نان و پنیر پابرهنه تا اول پله ها دنبال تو بدود اما بدون ملاقات اول صبح از خانه بیرون نزن نمی شود که همیشه منتظر روزهای تعطیل بود نمی شود که تمام نان های اول صبح به موقعه به سفره برسند نمی شود که کسی چند دقیقه خواب نماند اصلا یک وقت هایی همین عجله ای صبحانه خوردن ها،همین با تمام کم و کاستی ها کنار سفره نشستن ها، همین کمی با صدای بلندتر دوستت دارم گفتن در راه پله ها حالِ خوبش می ارزد به صدتا صبحانه مجلل oOoOoOoOoOoO
^^^^^*^^^^^ بعد از آخرین کلاسم تو دانشگاه حدود ساعت ۸ شب با دوستام خداحافظی کرده و به سمت منزل دانشجویی خود که حدود ۱۰ دقیقه با دانشگاه فاصله داشت به راه افتادم . دیدم هوا خوبه حال و هوای پیاده روی به سرم زد، بنابراین تصمیم گرفتم مسیر دانشگاه تا منزل رو پیاده برم . من و سه دوستم یه منزل دانشجویی گرفته بودیم و قرار گذاشته بودیم هر شب یکی تدارک شام رو ببینه از شانس من هم اون شب نوبت من بود بنابراین گفتم پیاده برم ، هم موقعه شام به منزل می رسم و هم توی راه چهار تا همبرگر می خرم ، این طوری دیگه از شستن ظرفها هم راحت می شدم. بعد چند دقیقه به ساندویچی رسیدم و چهار تا همبرگر خریدم .بعد از مدت کوتاهی به منزل رسیدم و در رو باز کردم دیدم مثل همیشه منتظر من هستن و هنوز چیزی نخوردن. بعد از خوردن شام و تماشای فوتبال رخت خوابها رو پهن کردیم و چراغ ها رو خاموش کردیم و خوابیدیم. من که اصلا خوابم نمی برد و تمام ذهنم مشغول حوادثی بود که اون روز توی دانشگاه برام رخ داده بود فکر کنم تا یک ساعت همین طور داشتم فکر می کردم و اصلا خوابم نمی برد و همش توی رختخواب به این طرف و اون طرف غلت می خوردم که بالاخره احساس سنگینی توی چشام کردم و یواش یواش داشت خوابم می برد که یهو با صدای دوستم که توی خواب حرف می زد و هذیون می گفت از خواب بیدار شدم. اما با خودم گفتم حتما کابوس میبینه و بعد چند ثانیه دیگه هذیون نمی گه چشامو دوباره بستم و خواستم بخوابم که باز دوستم توی خواب شروع کرد به هذیون گفتن اما این دفعه فقط صدای دوستمو نمیشنیدم انگار صدای پچ پچ و خنده هم می اومد بنابراین کنجکاو شدم ببینم که این صداها مال کیه چشامو باز کردم و سرمو برگردوندم طرف دوستم خدای من چی میبینم ،، اینها کی هستن و اتاق ما چیکار می کنن دیدم چند نفر دور دوستم حلقه زده و رو زانوهاشون نشستن و با دستاشون میزنن رو زانوهاشون و می خندن و تو گوش هم دیگه پچ پچ می کنن و دوباره می خندن دوستم هم تو خواب فقط هذیون می گفت اونا هم می خندیدن بدنشون خیلی سفید بود و مثل گچ بود تا من به اونا نگا کردم انگار متوجه من شده بودن و در یک لحظه و چشم برهم زدن همشون از زمین بلند شدن و فرار کردن طرف آشپزخونه ، آخری که داشت فرار می کرد به پاهاش نگا کردم دیدم پاهاش مثل مجسمه های گچیه، اما نتونستم چهرشونو خوب ببینم چون هم تازه از خواب بیدار شده بودم و چشام هنوز تار می دیدن و هم صورت و بدنشون خیلی روشن و سفید بود. من هم بعد از فرار اونا از ترس لحاف رو کشیدم رو صورتم و تا صبح همون جوری خوابیدم. صبح با صدای بچه ها از خواب بلند شدم و تا دوستم رو دیدم ازش پرسیدم یوسف دیشب کابوس می دیدی؟ اونم در عین خونسردی گفت: نه چطور مگه؟ ماجرا رو براش تعریف کردم ولی یوسف گفت: اصلا متوجه چیزی نشده و شب هم کابوس ندیده بقیه دوستام هم متوجه چیزی نشده بودن، نه صدای دوستم رو شنیده بود و نه موجودات سفید رنگ دیده بودن و تنها شاهد ماجرا من بودم
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم