-----------------@*--
گفتند خبر رسیده باران داریم
باز هم از طرف دمشق مهمان داریم
ای دوست مگو بی سر و جان می آیی
از فضل توست که ما جان داریم
..♥♥..................
ناشناس
یکی از تروریستها گفته: آمدیم که بمانیم
عراقیها هم در خرمشهر
نوشته بودند: آمدیم که بمانیم
شهید بهروز مرادی بعد از آزادی خرمشهر زیرش نوشت: آمدیم نبودید
^^^^^*^^^^^
ستارخان در خاطراتش می گوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم؛ و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا؛ از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد