برا نسل امروزی تا اسم تلفن بیاد فورا گوشی های هوشمند و سیم کارت تو ذهنشون تداعی میشه حق هم دارن چون تا چشم باز کردن اینها رو دیدن اما برا دهه ی شصتی ها مساله یه نموره فرق میکنه ^^^^^*^^^^^ تو دهه ی شصت تلفن یه وسیله ی ارتباطی بود که معمولا توی یک اتاقک فلزی کنار خیابون تعبیه شده بود هزینه مکالمه هم یک سکه ی دو ریالی یا دوزاری بود که باید پیدا میکردی و معمولا اولین مغازه ای که نزدیک کیوسک تلفن بود دوزاری هم داشت که مثلا سه تاش رو میفروخت ده تومن ده تومن هم اون موقع خیلی پول بود همین قدر بدونید که نون لواش دونه ای یک تومن بود و با ده تومن میشد ده تا نون خرید..یا یه ساندویچ و نوشابه خورد..یا دوتا سیخ کباب کوبیده با نوشابه خرید ^^^^^*^^^^^ طرز استفاده از تلفن عمومی هم حکایتی داشت اول که مث الباقی ملزومات اون دوره باید تو صف بموندی تا توبتت بشه بعد گوشی رو بر میداشتی و دوزاری رو مینداختی داخل تلفن صدای بوق ازاد که میومد میتونستی شماره بگیری حالا اگه ملت همیشه در صف هی با ضربه زدن به کیوسک بهت هشدار نمیدادن که سریعتر مکالمه رو تموم کنی میتونستی با طرفی که بهش زنگ زدی تا هرچی خسته ت میشد حرف بزنی ^^^^^*^^^^^ یه مدل تلفن عمومی هم بود که به تلفن راه دور شهرت داشت داستانش اینجوری بود که وقتی گوشی رو بر میداشتی باید بجا دوزاری سکه های بالاتر مث یک تومنی و دو تومنی و پنج تومنی رو از جایگاههای مخصوصش رو تلفن داخل میریختی تا بتونی با شهر های دیگه مکالمه کنی فقط همیشه باید یه دو کیلو سکه با خودت حمل میکردی یه مکافاتی هم که همیشه بود..قورت دادن سکه توسط تلفن بود که پیش میومد و سکه رو تلفنه میخورد و مکالمه هم رِتِته ^^^^^*^^^^^ داخل کیوسک تلفن هم یه حکایتی برا خودش داشت دور تا دورش ملت شماره نوشته بودن و هروقت میخواستن زنگ بزنن شماره ی خودشونو یجا یادداشت کرده بودن تا نخوان دنبالش بگردن یه کاربری دیگه ی کیوسکها داشتن نقش مستراح بود مثلا اگه یه کیوسک یه جای پرت نصب شده بود بلاشک حکم مستراب عمومی رو داشت ممکن بود شبا این کارتون خوابها داخلشون اطراق کنن یا حتی ممکن بود این معتادای بی در و پیکر داخلش بشینن و به عملشون برسن ^^^^^*^^^^^ ^^^^^*^^^^^ همینطور که دنیا رو به پیشرفت بود تلفن عمومی ها هم پیشرفته شدن و اون اتاقکشون تبدیل شد به یه سایبان و یه تلفن که با کارت اعتباری کار میکرد یعنی از مخابرات یه کارت تلفن میخریدی و بجا دوزاری ازش استفاده میکردی این کارتها اوایل یه مشکلی داشتن که توسط دانشجوهای همیشه زرنگ کشف شد. داستان به این شکل بود که یکی از پایه های اون قسمت آی سی کارت رو معدوم میکردن چون دیگه از اعتبار کارت کسر نمیشد..پس میشد مهمون مخابرات شد و ساعتها و بلکم روزا با تلفن صحبت کرد البته بعدها این روش شناسایی شد و این حربه هم بی اثر شد یکی از مکافاتهای کارت هم خالی شدن یهویی اعتبار کارت بود که مث قورت دادن دوزاری..سر طرف رو بی کلاه میگذاشت ^^^^^*^^^^^ تلفن شخصی هم خیلی کم پیش میومد که توی دهه ی شصت تو خونه ی کسی باشه...مگه که اون طرف از مابهترون بود ممکن بود توی یک محله..از هر پنجاه تا خونه..یکیش تلفن داشته باشه ^^^^^*^^^^^ *** ^^^^^*^^^^^ یکی از سرگرمی های نسل دهه ی شصت مزاحمت تلفنی بود. بدین صورت که ده تا دوزاری برمیداشتیم و سر ظهر که همه جا خلوت بود هل میخوردیم تو یه کیوسک یه شماره میگرفتیم. اوج مردم ازاری ما هم فوت کردن بود حالا خیلی میخواستیم صهیونیستی عمل کنیم..زنگ میزدیم اتشنشانی و گزارش اتیش سوزی میدادیم..اونم نزدیک محله ی خودمون تا از نزدیک و آنلاین شاهد شاهکار خودمون باشیم هرچند تا نود درصد مامورای اتشنشانی حتی به اون ادرس پا نمیگذاشتن شاید بخاطر لحن بچگانه ی ما بود شایدم حرفه ای بودن و بس ملت اونا رو سر کار گذاشته بودن دست ما رو میخوندن و ترتیب اثر نمیدادن ^^^^^*^^^^^ ته تلفنی هم که این اواخر اختراع شده بود تلفن سکه ای بود که یه دستگاه قلک دار زیر گوشی گذاشته میشد یه سکه که معمولا ده تومنی یا بیست و پنج تومنی بود رو داخلش میگذاشتیم و و سکه رو با یه اهرم به زیر یه بوبین هدایت میکردیم بوق برقرار میشد ..شماره میگرفتیم و بمحض اینکه اونطرف خط گوشی رو بر میداشت..مکالمه برقرار و سکه داخل قلک تلفن می افتاد و یه تایم سه دقیقه ای مشد صحبت کرد و بعد اون زمان..مکالمه اتوماتیک قطع میشد ^^^^^*^^^^^ دهه شصتیا ◄
^^^^^*^^^^^ گوشه ی چادر مادرم را میگرفتم باهم میرفتیم مخابرات نبش کوچه ششم میگفتند مخابرات اما اسمش اصلا مخابرات نبود که همیشهی خدا هم شلوغ بود نوبت میگرفتیم و مینشستیم بعد از چند دقیقه صدا میزدند و میگفتند خانم فلانی کابین شمارهی سه یک اتاقک چوبی نیم در نیم یک تلفن قدیمی و کثیف روی دیوار و بوی عرق نفر قبلی اما چه ذوقی داشتیم تقریبا هر دو روز یک بار میآمدیم تلفن میزدیم و چند دقیقهای با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم محل ما سیمکشی تلفن نداشت که آنها هم که داشتند وضعشان تقریبا همین بود حرف زیاد داشتیم اما مجبور بودیم زود قطع کنیم قطع نمیکردیم خودش قطع میشد ارتباط ها کم بود اما با جان و دل با ذوق و شوق حرف ها هیچوقت تکراری نمیشد همه برای هم وقت داشتند هیچکس تیک دوم تلفنش را برنمیداشت که مثلا صدایت را هنوز نشنیده ام هیچکس حرف هایش را ادیت نمیکرد دوستتدارم هایش را پاک نمیکرد جایش نقطه بگذارد وقتی میگفت دلم برایت تنگ شده شک نداشت که میگفت صدا را که نمیشد پاک کرد میرسید گروه هم نداشتیم اما هروقت تلفن میزدیم حتما یکی بود که آنلاین باشد و جوابمان را بدهد آن روزها یک مخابراتِ نبش کوچهی ششم بود و یک دنیا عشق که همه را از سیمهای تلفنش رد میکردیم اما امروز یک دنیا وسیلهی ارتباطی که یک "دلم برایت تنگ شده" از امواجشان رد نمیشود اگر هم رد شود، میشود پاکش کرد میترسم در بروز رسانی بعدی همدیگر را هم بتوانیم پاک کنیم مادربزرگ هم که چت بلد نیست راستی ...چادر مادرم ^^^^^*^^^^^ رضا باقری
ﭘﺴﺮﻩ ﺗﻮ ﺧﺎﺭﺝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﺯ برﮔﻪ ﺍﺳﻢ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯾﺎﺩﺵ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﺎﺯﯼ میکرﺩﯾﻢ ... ﺧﺐ ﺑﯿﺸﻌﻮﻭﻭﺭ ﻣﯿﺪﻭﻥ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﯿﺲ ﺍﻭﻧﺠﺎ نباﺷﻪ؛ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻦ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ :| :tounge: :tounge: :tounge: ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺧﺎﺭﺟﯿﺎ :) . . . ﮐﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺸﻮﻥ ﻣﺎییم ^_^ :tounge: :tounge: :tounge: ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻭﻧﯽ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ، ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ ﺑﺮﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﻋﯿﺪ خوﺩﺗﻮ ﻧﻮ ﻧﻮﺍﺭ ﮐﻦ :| ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺍﯾﻨﻪ ﺑﺮﻡ ﻧﻮﺍﺭ ﺗﻔﻠﻮﻥ ﺑﺨﺮﻡ ﺑﭙﯿﭽﻢ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺩ :| :| :tounge: :tounge: :tounge: ﻳﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺩﻭﺭﻯ ﺍﺯ ﻭﻃﻦ ﺑﻪ ﻭﻃﻨﺶ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ... ﺍﺯ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ، ﺳﺎﻛﺸﻮ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﺠﺪﻩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺧﺎﻙ ﻭﻃﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﻴﺪ ... ﺳﺮﺷﻮ ﻛﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﺩﻳﺪ ساﻛﺶ ﻧﻴﺴﺖ ... ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﻳﺪ :D :tounge: :tounge: :tounge: ﺍﺯ ﻣﺨﺎﺑﺮﺍﺕ ﻭﺍﺳﻢ ﭘﯿﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮐﻪ . . . ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﻳﻪ ﻏﻠﻄﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻧﺎﻣﺤﺪﻭﺩ دﺍﺩﯾﻢ یه ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺑﺪﺑﺨﺖ :|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم