چه دشوار شده است دم زدن
در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است
و
" صدای هر گامی غم
غم
تنهایی ، آزادی
من هرگز از مرگ نمي هراسيده ام
عشق به آزادي ، سختي جان دادن را بر من هموار مي سازد
عشق به آزادي مرا همه عمر در خود گداخته است
آزادي معبود من است
به خاطر آزادي هر خطري بي خطر است
هر دردي بي درد است
هر زنداني رهايي است
هر جهادي آسودگي است
هر مرگي حيات است
مرا اينچنين پرورده اند من اينچنينم
پس چرا از فردا مي ترسم
من تنهايي را از آزادي بيشتر دوست دارم
"دکتر شریعتی"