یه چند وقته خیلی با خدا رفیق شدم با هم میگیم ، میخندیم
هر روز صبح با من سوار دوچرخه میشه ، میشونمش جلوی دوچرخه با هم میریم مغازه
براش آواز میخونم ، حرف میزنیم ، ظهر ، بعد از ظهر و شبم همیطوری
یبار ظهر بود تو مسیر برگشت خونه
داشتم باش حرف میزدم
بش میگفتم خدایا بیا خدا نباش دوستم باش
بعد بش گفتم اوووووف چه دوست زور داری هستیا ایول
بعد بش گفتم خدایا دلت بسوزه من ، خدایی به قدرت و پر زوریه تو دارم ولی تو نداری
خدا هم هی میخندید
بعد وسط همین صحبتا بودیم
یهو گفتم خدایا دوست هم نمخا باشی بیا عشقم باش
یهو قیافش ایطوری شد
😐😗
بعد گفتمم نههههه اصن بیا دوز دخترم بشو
بعد قیافش ایطوری شد
😟😟
بعد گفتم اصن بیا یه بوس خاک بر سری ازت بگیرم
بعدم لبامو قنچه کردم چشامم بستم
که یهو چرخم لیز خورد با باکسن خوردم زمین ک#ونم پاره شد
خدا هم افتاد تو شمشادا
فکر کنم داشت در مقابل بوس کردن مقاومت میکرد که خوردیم زمین
رفتم بلندش کردم تکوندمش دوباره راه افتادیم رفتیم خونه
*baghal*
خیلی خدای گوگولی ایه ، خیلی دوزش دارم
**♥** *ghalb_sorati*