..*~~~~~~~*.. در دهکدهٔ یوش_از روستاهای استان مازندران_در سال ۱۲۷۶ ه . ش پا به عرصه وجود نهاد کودکی او در دامان طبیعت و در میان شبانان گذشت پس از گذراندن دوران ابتدایی، برای آموختن زبان فرانسه و ادامه تحصیل وارد مدرسه سن لویی در تهران شد معلمی مهربان به نام _ نظام وفا _ او را در خط شاعری انداخت از آثار او میتوان به افسانه ای شب قصه رنگ پریده و... اشاره کرد نیما با بهرهگیری از عناصر طبیعت با بیانی رمزگونه به ترسیم سیمای جامعه خود پرداخته است از او به عنوان پدر شعر نو یاد میشود وی در سال ۱۳۳۸ ه . ش بدرور حیات گفته و درگذشت ..*~~~~~~~*..
الا ای شیخ شاه شوخی باز هم امدم من ان جانوون بلاسی تو دیوانه ای و من سنن دلی هنوز نفهمیدی با ما در نیوفتی تو ان مضحکه خنگولی مدیری اما شبیه خنگولی تو این دیار خنگولستان ز هر درد ی وردی گویی من الهی به قربان ان بانو ی کاربر که گه گاهی میارد مدارک ما را دل خوش می کند.مرحبا فکر کردی می روم وصفت نمی کنم مگر ما چند تا شیخ گچل داریم سیبیل تاب دار قاجاری مگر چند تا شیخ شلخته داریم شنیدم که سر به راه شده ای رژیم های انچنانی و غذا هتی این چنانی شنیدم که قصد شویی داری به دنبال ورزشی و خواهش افرین به تو و پشتکارت الهی که شویی بهتر گیری الهی که از خنگول در به درت کنیم الهی که بپوشی لباس بخت عروس را بنهی تاج الماس ز ان سر مبارکت الخی مادر شوهرت ز تو راضی بشه کتکت بزنه و دست و پات و بشکنه الا ای شیخ شاه شوخی بگو و بخندان بدون غمی بدان اهداف والایت برسی بدان حلق نیکت برسی
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ حافظ
..♥♥.................. میروم از سر راهت گله ای نیست که نیست گرچه سخت است ولی مساله ای نیست که نیست میروم طعنه نزن بر سر قولم به خدا هی نگو زود برو، حوصله ای نیست که نیست تازه می فهمم از این خنده ی تلخم که عجب بین لبخند و جنون فاصله ای نیست که نیست بیخود از قسمت و از جور زمان هیچ نگو در جوابت چه بگویم بله ای نیست که نیست دو سه دیوان همه از سوز تو در دل دارم خفه از درد دلم قابله ای نیست که نیست میروم از سر راهت تو فقط اخم نکن در سرم غیر همین مشغله ای نیست که نیست ..♥♥.................. علی نیاکوئی لنگرودی
*********◄►********* خوب هم که باشی از بس بدی دیده اند خوبیهات رو باور نمیکنند نفرین به شهری که غریبه ها در آن آشناترند *********◄►*********
*~~~~~~~~* عشق را خواهی که تا پایان بری بَس بباید ساخت با هر ناپسند زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و انگارید قند *~~~~~~~~* رابعه بلخی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم