♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یک روزهایی می آیند
که از گفتنِ «خسته شدم » هم خسته می شویم
یاد میگیریم که هیچکس در این دنیا
نمی تواند برای خستگی ما کاری کند
هیچ کس نمی تواند برای معشوقه ی از دست رفته ی مان
شناسنامه ی المثنی گم شده یمان توی سفر
حقوق دو ماه عقب افتاده مان استاد بداخلاقی که دو ترم متوالی حالمان را می گیرد
دندان های خراب عصب کشی نشده
و برای اینکه نوبت های دکترمان را همیشه آدم هایی با اسکناس های بیشتر مال خودشان کرده اند کاری کند
.
یک روزهایی می آیند که از گفتنِ خسته شدم هم خسته می شویم
سعی میکنیم از آب پرتقال های خنکی که مامان دستمان می دهد لذت ببریم
از اینکه امروز ، گل های شمعدانی گل داده اند
از بوی خوب مایع لباسشویی روی آستین پیراهنمان
از نخ کردن سوزن مادر بزرگ و شنیدن قربان صدقه ها با لهجه ی شیرینش
از دیدن اینکه بابا، وسط آن افسردگی لعنتی
با گل زدن تیم مورد علاقه اش سر کیف می آید ... دیگر از نق زدن خسته می شویم و
از صدای خنده ی بچه ها موقع سرسره بازی، هوا کردنِ بادکنکشان یا خریدن پشمک های هم قد خودشان توی شهر بازی چشم هایمان می خندند
یک روز
از گفتنِ آن همه خسته شدم خسته می شویم
و سعی می کنیم حالمان را به حادثه ها، بهانه ها و لحظه های خوب گره بزنیم
یک روز ، از آن همه خسته بودن ها خسته می شویم
و این خستگی
چه قدر خوب است
و این خستگی،چه قدر می چسبد
.
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بازيهای کودکی حکمت داشت
گل یا پوچ : دقت در انتخاب
لی لی: تمرین تعادل در زندگی
الاكلنگ: ديدن بالا وپايين زندگی
هفت سنگ: تمرین نشانه گرفتن به هدف
سرسره: سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
در جلسه ی امتحان عشق
من ماندم و یک برگ سفید
و یک دنیا حرف ناگفتنی
و یک بغل تنهایی و دلتنگی
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود
در این سکوت بغض آلود
قطره ی کوچکی هوس سرسره بازی میکند
و برگه ی سفیدم عاشقانه
قطره را به آغوش می کشد
عشق تو نوشتنی نیست
در برگه ام کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم
وقت تمام است
برگه ها بالا
*@@*******@@*