♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
مردی سگش را در خانه گذاشت تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش خون آلود است
مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
میگویند پادشاهی علاقه خاصی به شکار روباه داشته
تمام روز را در پی یک روباه با اسبش میتاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین میشده
بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش، زنگولهای آویزان میکرده
در نهایت هم رهایش میکرده
تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است
هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. میماند فقط آن زنگوله
از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا میکند. دیگر نمیتواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری میدهد
بنابراین «گرسنه» میماند
صدای زنگوله، جفتش را هم فراری میدهد
پس «تنها» میماند. از همه بدتر، صدای زنگوله
خود روباه را هم «آشفته» میکند
«آرامش»اش را به هم میزند
دقیقا این همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش میآورد
دنبال خودش میکند، خودش را اسیر توهماتش میکند. زنگولهای از افکار منفی، دور گردنش قلاده میکند
بعد خودش را گول میزند و فکر میکند که آزاد است، ولی نیست
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
﷽
از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد
خدا فرمود :خودت باید آنها را رها کنی
از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد
فرمود: لازم نیست روحش سالم است.... جسم هم که موقت است
از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند
فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست، آموختنی است
گفتم : مرا خوشبخت کن
فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*