^^^^^*^^^^^ بعضی جاها یه چیزایی میبینم که واقعا تعجب میکنم مثلا توسایتای مختلف و متنای متفاوت مطلبای زیادی هست بااین تیتر که چگونه بفهمیم فردی عاشقمان است؟ یا حرکات بدن نشانگر عشق باهمون زبان بدن بعضی جاهاهم نوشته چجوری بفهمیم خودمان عاشق شده ایم؟ از نظر من تنها کسی که میتونه بفهمه عاشق شده خوده آدمه اونم از درونش نه با موضوعات کلیشه ای ببین تو وقتی با دیدن یه نفر ناخودآگاه ضربان قلبت بالا میره، دلت میخواد نگاش کنی خصوصا وقتی میخنده، با شنیدن صداش دلت بریزه خب این خودش یعنی دلباختن ولی اصلا نمیتونی بفهمی که طرف مقابلت تورو میخواد یا نه، شاید توبعضی موارد یه سرنخایی باشه یه چیزایی باشه که تو بفهمی اون فرد مقابلت تورومیخواد که اینم باز صددرصد نیست هیچ زبان گفتاری و بدنی نمیتونه دوسداشتن رو نمایانگر کنه، چون ما طیف آدمهایی مختلفی داریم که زبان بدنیشون زمین تا آسمون فرق داره مثلا فردی که خجالتی مطمعنا با فردی که مغروره تفاوتای آشکاری داره، چه بسا این تفاوتا راجب حالتای بدن باشه، فرد مغرور هیچوقت حرکتی انجام نمیده که شما فکر کنید یا بفهمید که اون به شما بی میل نیس چون حس میکنه کوچیک شده و معتقده اول طرف مقابل باید اعتراف کنه، فرد خجالتی از روی خجالتش نمیشه هیچیو فهمید این افراد درعین که ساده ان پیچیده هم هستن شما نمیتونی بفهمی که پایین انداختن سرش دراین زمان به خاطر چیه، از شما خجالت کشیده چون دوستون داره، از جمع خجالت کشیده، یا داره فکر میکنه؟ پس تنها در حالی میتونی بفهمی شخص مقابلت دوست داره که خودش بیاد بهت بگه یا یه سری رفتارای خاص نشون بده که بلانسبت آدم خنگم بفهمه که ایشون یه مرگیش هست خلاصه ته ته تهش اینه که واسه اینکه بفهمی دوسش داری باید از قلبت بپرسی نه از عقلتو متنایی که میخونی و اگه میخوای بفهمی دوست داره ساده و راحت ازش بپرس دوسم داری نه چیزی ازت کم میشه نه غرورت جریحه دار میشه اصن بشه هم مگه عشق این چیزا حالیشه؟ غرور هیچ وقت به زمان مال هم بودن نمیرزه، مطمعن باش ^^^^^*^^^^^
*~~~~~~~~* آدما «دوست دارم» به شکلهای مختلفی بیان میکنن غذا میخوری؟ لباس گرم بپوش بخواب استراحت کن وایسا کمکت کنم مراقب خودت باش ...و *~~~~~~~~*
oOoOoOoOoOoO دوسم داری آره قسم بخور بخدا بگو به جون مادرم .................سکوت ............ oOoOoOoOoOoO آخ که خدا چقدر غریبی رو زمین
*~*~*~*~*~*~*~* پرسیدم: چند تا مرا دوست نداری؟ روی یک تکه از نیمرو، نمک پاشید. گفت: چه سوال سختی گفتم: به هر حال سوال مهمیه برام نشسته بودیم توی فضای باز کافه سینما. داشتیم صبحانه می خوردیم. کمی فکر کرد و گفت: هیچی بلند بلند خندید. گفتم: واقعا؟ آب پرتقالم را تا ته سر کشیدم: واقعن هیچی دوستم نداری؟ گفت: نه نه. صبر کن. منظورم اینه که تو جوابِ چند تا مرا دوست نداری، هیچی. یعنی خیلی دوستت دارم گفتم: نه. اینطور نمیشه، تو گفتی هیچی تکه ای از ژامبونِ لوله شده را برید. گفت: نه. اون اشتباه شد. هزار تا شروع کردم به کولی بازی. موهام را کشیدم. گفتم: یعنی هزار تا منو دوست نداری؟ دختر و پسری که میز کناری نشسته بودند، با تعجب نگاهمان می کردند. گفتم: این واقعن درست نیست. من این حجم از غصه رو نمی تونم تحمل کنم که تو منو هزار تا دوست نداشته باشی داشت با نوک چنگال، لوبیا قرمزهای توی ظرف را بازی می داد. گفت: نمی دونم واقعن. خیلی سوال سختیه لپ هاش گل انداخته بود. گفت: شاید این سوال از اول هم غلطه. نباید بهش جواب می دادم گفتم: باشه بذار یه جور دیگه بپرسم. اینطوری شاید راحت تر باشه برات. چند تا دوستم داری؟ لبخند زد چشم هام را گرد کردم و گفتم: هان؟ بقیه دختر و پسرها و زن ها و مردها هم داشتند ما را تماشا می کردند. نانِ تُستِ کَره ای را گاز زدم و بقیه اش را گذاشتم گوشه بشقاب. داشت نگاهم می کرد. با آن چشم های سیاه درشت و گونه سرخ و لب های اناری گفت: هیچی پرسیدم: هیچی؟ شانه اش را انداخت بالا. گفت: هیچی دوستت ندارم لب و لوچه ام را آویزان کردم. گفت: میمیرم برات و این ته همه دوست داشتن هامه داد کشیدم هورا دست هایم را گره کردم و آوردم بالا. پیش خدمت ها داشتند با هم پچ می زدند. یکی شان آمد جلو و گفت: قربان. اینطوری مردمو می ترسونید پرسیدم: چطوری؟ آهسته تر گفت: اینکه دارید با خودتون بلند بلند حرف می زنید به صندلی روبرویی اشاره کرد. خالی بود. بشقابِ صبحانه گرم، دست نخورده، سرد شده بود و نان ها خشک. خواستم بپرسم دختری که اینجا روبروی من نشسته بود، کجا رفت که همه چیز یادم افتاد... هشت سال گذشته بود *~*~*~*~*~*~*~* ❇مرتضی برزگر❇
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم