♦♦---------------♦♦
توی کلاس دینی وقتی فقط ۱۱ سالم بود
معلم گفت: نباید "مشروب" بخوری
من اصلا نمیدونستم مشروب چیه
معلم دینی یادم داد
گفت نباید با "دخترا" بازی کنی
نباید به بدنشون "نگاه" کنی
من اصلا توی بازی با دخترا ، متوجه بدنشون نبودم
معلم دینی یادم داد
گفت: اگه خواهر داری ، نذار بدون روسری بره جلو "نامحرم"
من نمیخواستم به خواهرم "زور" بگم
معلم دینی یادم داد
معلم دینی میگفت: زنها "نصف" مردها ارث میبرن
من نمی خواستم به زنها جور دیگه نگاه کنم
نمی خواستم "حقشون" رو بخورم
معلم دینی یادم داد
سرکلاس دینی ، همیشه حرف از "دوری" از زنها و حرف "بهشت و حوری و شهوت" بود
ما جدا افتادیم از "جنس مخالف" ولی همیشه راجع بهشون با ما حرف زدند
همیشه تکرار کردند
«یه جور عقده شد»
تکرار ، تکرار ، تکرار و
ذهن هایی که فقط پر شده بود از "شهوت" ، بدونِ هیچ خاطره ای
ما گرفتار افکاری همیشگی بودیم
بدونِ هیچ راهی برای شناخت
ما از جنس مخالف "جدا" بودیم
برای همینه که حتی الان هم رفتار با جنس مخالف را بلد نیستیم
برای همینه که تا یک زن می بینیم ذهن مون و رفتارمون جوریه که خودتان خوب میدانید
معلم دینی از جنس مخالف برای ما
ذهنیتی "انسانی" نساخت
ذهنیتی "ابزاری" ساخت
معلم دینی به ما یاد داد
هر چیزی در اطرافمان که خوب است ، «نعمت خداست»
و هر چیزی که بد است ، «حکمت خدا»
ما هم این وسط یک مشت علافیم که کاری از دستمان ساخته نیست
معلم دینی بود که یاد داد "تقیه" کنیم
یعنی میزان "تقوای" شما بسته به "شرایط" تعیین میشود
یعنی اگه صلاح بود که "دروغ" بگویید ، اشکالی ندارد
یا اگر صلاح بود یک نفر را "بفروشید" ، اشکال ندارد
یا اگر صلاح بود "منت کشی" کنید ، اشکال ندارد
معلم دینی بود که سر صف نماز "تهدید" کرد اگر کسی که "خندیده" را "معرفی" نکنیم ، از همه نمره انضباط "کم" میکند
همانجا بود که معنی "آدم فروشی" را فهمیدیم
حالا از ما چه مانده!!!؟؟؟
آدمهایی هستیم که همه چیز و همه اطرافیان خود را "میفروشیم" و "ریا" میکنیم و نامش را میگذاریم: "تقیه"
جلوی رئیسمان مطیع محض هستیم ، تا به پول و قدرت و احترام برسیم
برای رسیدن به یک "زن" از غرور ، شرف ، و همه چیزمان میگذریم
همه "ترفندها" را به کار میگیریم
اما پس از رسیدن به خواسته مان ، مثل یک "ابزار" کنار میگذاریمش
نمی فهمیم که او هم یک " انــســـان" است مثل خود ما
مـــا پـســران ایــرانـیـــم
مـَـــردان ایـــرانـیــــم
دوست داشتیم "خـــوب" باشیم ولــــی
"مـُـعـلــّــم دیــنـــی" داشــتـیـــم
من دوست دارم برگردم به "۱۱سالگی"
وقتی معلم دینی را دیدم " ترک تحصیل" کنم ، چون ترک تحصیل بهتر از ترک "انـســانـیـّـت" است
کاش معلم انسانیت داشتیم و معلم دینی نداشتیم
کاش
هرکس به وسعت تفکرش آزاداست
🔹🔸
o*o*o*o*o*o*o*o
اصلأ ما عادت داریم
به ترجمه کردن رفتار دیگران
اگر اینطور نبود
اگر تا تقی به توقی نمیخورد
از رفتارهای کسی که به تازگی یکجای زندگیمان پیدایش شده
برداشت های عاشقانه نمیکردیم
و بعضی شب ها تا صبح روی فلان حرف یا رفتارش حساس نمیشدیم
و
داستانی که دوست داشتیم
نمی ساختیم
و ذوق نمی کردیم
این همه آدم اسیر عشق های یک طرفه اطرافمان نبودند
اشتباهمان اینست
که فرصت نمیدهیم
آدمها به زبان بیایند
تا نگاه مهربان دیدیم
خیال میکنیم عاشقانه است
تا کمی توجه و حمایت دیدیم دلمان به عشقی گرم میشود که توی ذهنمان ساختیم
تا اسمش را صدا کردیم
و در پاسخ "جانم" شنیدیم
دلمان لرزید و
عشق آمد نشست
روی شانه هایمان
اما این برداشت های اشتباه
یکجا راه درست را پیدا میکنند و
دستشان رو میشود
آن وقت اسمشان را میگذارند
" سوء تفاهم "
و هیچ کاری هم از دستت برنمی آید
وقتی کسی اسمش را صدا زد
و جانم شنید
وقتی نگاه هایی که تو تحویل گرفتی
به دیگری سپرد
وقتی فهمیدی
آهنگ عاشقانه ای که برایت فرستاد
برای دیگران هم ارسال شده
وقتی به خودت آمدی
و دست پیش بینی هایت رو شد
تازه آن وقت می نشینی و
کلاف دلخوشی هایت را می شکافی
غصه میخوری و
به حماقت خودت توی آینه میخندی
اما یاد میگیری
تا آدمها با زبان خودشان خیلی چیزهارا نگفته اند
از رفتارهای نامفهوم و اتفاق های پیش پا افتاده ی عادی چیزی که دلت میخواهد
نسازی و
ناراحت یا دلخوش نشوی
لطفأ جوری خیالبافی کنید
که وقتی حقیقت را فهمیدید
تلخی أش
حال زندگیتان را بهم نزند