♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دوست داشتم همین لحظه روی صخره ای وسط اقیانوس آرام ایستاده باشم یا در قلعهی متروکهی جزیرهی بِرلنگا یا در اتاقکی میان شهر گمشدهی اینکاها تنها ، ساکت و خیره به دوردست های اقیانوس و فارغ از اخبارِ ملتهب دنیای شلوغ آدم ها دوست داشتم تنها خشونتِ حوالی ام کوسهی گرسنه ای باشد که ماهی های غمگین و خسته از حضور را می بلعد و تنها نگرانی ام بالا آمدن سطح آب و غرق شدن در آبیِ بی انتهای اقیانوس چه کسی می داند سکوت و بی خبریِ شهرهای گمشده ، به آدم چه آرامشی می دهد ، خیال پردازی زیر آسمانِ پر ستارهی اقیانوس چه حالی دارد ، یا یک فنجان چای داغ ، کنار پنجرهی یک قلعهی آرام و متروکه چقدر میچسبد
^^^^^*^^^^^ یه اصطلاحی هست که میگه دوسال میریم سربازی شصت سال خاطراتشو تعریف میکنیم حالا یجور دیگه هم هست میگن دوسال عمرمون تلف شد پدرمونو دراوردن ... و اینا بعد همش مینالن که عخییی چه روزایی بود یادش بخیر ... و اینا ^^^^^*^^^^^ بگذریم تو سربازی اینایی که پایه خدمتیشون بالاست معمولا دیگه چموش بازی در میارن پست نمیدن میشن ارشد و اذیت جدیدا میکنن بهرحال برا خودشون حق اب و گِل دارن قبلا گفتم خدمتم توی نقطه ی صفر مرزی بود و تو سنگر کمین چون تیربارچی بودم و تیربار هم دوتا خدمه میخواد همیشه یکیو میفرستادن کمکی برا من ولی خب دو روزه از اون جهنم جیم میزد و من تک میشدم بگذریم که من ژنتیک تنهایی خودمو دوست داشتم پس از خدا م بود کسی دورم نباشه ^^^^^*^^^^^ یروز چندتا سرباز صفر رو فرستادن پاسگاه ما افسر مافوق هم کمال سوءاستفاده رو از این بدبختا میکرد ولی برا ما قدیمیا جرات نداشت شاخ بشه چون بد جور ضایعش میکردیم از قضا یکی از این جدیدا خیلی پسر ساده و در عین حال نفهمی بود سر همین نفهم بازیش خواستن اذیتش کنن به این شاخ شمشاد گفته بودن اینجا باید حق طناب بگیری این یه اصطلاحی بود تو سربازی که برا بچه ترسو ها کاربرد داشت یعنی با طناب خودتو دار بزنی و گویا کسی به این شاخ شمشاد گرا نداده بود که این یه اصطلاح سرکاریه ^^^^^*^^^^^ ضمن اینکه میخواستن اینو از سر خودشون کم کنن فرستادنش دوکیلومتر جلوتر پاسگاه داخل مرز..سنگر کمین..پیش منه خدا زده همون روز با قاچاقچیها درگیر بودیم نگو به این نکبت گفته بودن سهم طناب تو..پیش اون سربازه س که تو سنگر کمینه باید بری پیش اون ^^^^^*^^^^^ القصه من مشغول تیراندازی بودم و هی باید قطار فشنگ میدادم دهن تیر بار یهو دیدم یه سرباز عین گاو داره وسط درگیری میاد سمت من صدا هم به صدا نمیرسید که بهش بگم نکبت..موقعیت منو لو میدی..نیا سمت من با بیسیم به عقب گفتم این نکبت کیه داره میاد..چرا فرستادینش گفتن کمکی خودته نمیشد کاری کرد فقط یه لحظه عقل کرد و دراز کش و سینه خیز اومد تا رسید تو سنگر گفت حق طناب من پیش شماست؟؟؟ ^^^^^*^^^^^ گاهی وقتا ادم دلش میخواد یه کارد برداره شاهرگ خودشو بزنه یه مشت تو پوزش زدم و گفتم میتمرگی همینجا و تا نگفتم تکون نمیخوری بدبخت ریده بود تو خودش بعد یکساعت که درگیری تموم شد بهش گفتم مردک شتر اومدی اینجا مال باباتو بگیری؟ خب نفهم..میکشنت بعدشم براش توضیح دادم که حق طناب برا سرکار گذاشتنت بوده ^^^^^*^^^^^ طبق معمول روز بعد باز تنها شدم چون از من خر تر برا اون پست و اون سنگر نبود الهی که هیچوقتی..هیچ کسی نفهم گرفتار نشه o*o*o*o*o*o*o*o
*~~~~~~~~* هفته دیگه تنهاییت تموم میشه از انفرادی میای بیرون نظرت چیه؟ دوست داشتم تو صورتش بخندم چه طوری تنهایی آدم تمام میشود؟ خنده دار تر از این نشنیده بودم *~~~~~~~~* کتاب شاگرد قصاب
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چای عصرانه را دوست دارم؛ همیشه دوست داشتم شاید خنده دار باشد اگر بگویم چای عصرانه برایم یک جور تربیت ارثی و البته دوست داشتنی است از آن زمان که بچه بودم و با پدر و مادرم مهمان پدربزرگ و مادر بزرگ میشدیم و مادر بزرگ عصرها زیر درخت توت بساط چای با قوری گل قرمزیش و استکانهای کمرباریکش به راه میانداخت چای عصرانه بخش دائمی زندگی من شد از آن روزها خیلی وقت است که گذشته اما همین خاطره چای عصرانه را در وجودم نهادینه کرده تا بهانهای باشد که عصرها، فارغ از کار روزانه و زندگی ماشینی، با کسانی که دوستشان دارم دور هم جمع شویم و از هم و برای هم بگوییم امروز که دلم برای خودم خیلی تنگ شده بود معجزهی چای عصرانه را به خاطر آوردم چای آلبالو دم کردم و فنجان آوردم و قند و توت صبر کردم تا دم بکشد و عطرش در جانم بپیچد بعد خودم را که در هزار جای زمان جا گذاشته بودم؛ صدا زدم و به یک فنجان چای خوش طعم و یک گپ صمیمانه دعوتش کردم دعوتم را پذیرفته و حالا آمده و نشسته روبروی من برایش در فنجان بلوری مورد علاقه اش چای میریزم با اشتیاق میخورد میگویم؛ میشنود...میگوید؛ میشنوم هر دو سبک میشویم فاصلهام با خودم کم میشود و کسی که در من مرده بود دوباره در من زنده میشود؛ دختری که کلهاش، بوی قورمه سبزی میداد و پُر بود از تلاش برای رسیدن به آرزوهای محال
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ کودکی ام را دوست داشتم روزهایی که به جای دلم سر زانوهایم زخم بود ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ حسین پناهی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ میدونی؟!؟ من کلا دختر عجیبیم همیشه هم کارای عجیب رو دوست داشتم مثل دوست داشتن تو که عجیب ترین کاریه ک تا حالا دوست داشتم مثلا دلم میخواسته کف خیابون دراز بکشم و سنگ فرشارو دونه دونه نقاشی کنم یا حتی پله های محله های قدیمی شهر یا مثلا بشینم کنار خیابون ساز بزنم و بقیه برام پول بریزن و با اون پول کلی کتابای قشنگ بخرم و ببرم بین بچه هایی که وضع مالیشون خوب نیست پخششون کنم و بعد خودم یکیشونو انتخاب کنم و با کلی هیجان و عشق بشینم بلند بلند بخونمش و جاهای خنده دارش صدای خندمون محلشونو برداره و جاهای گریه دارش ریزریز باهم گریه کنیم ولی میدونی عجیب تر از همه ی اینا چیه؟!؟ من نه نقاشی بلدم نه ساز زدن نه حتی نشون دادن دوست داشتنم به تورو من تنها کاری که بلدم همین نوشتنه واسه همین همیشه از چیزایی که دوسشون دارم ولی ندارمشون مینویسم اینجوری موقع نوشتن خودمو تو اون شرایط تصور میکنم مثلا تصور میکنم کف خیابون خوابیدم و باد موهامو اینور اونور میبره و من دارم طرح یه درخت خزون زده رو روی سنگ فرشا پیاده میکنم یا مثلا همونجوری که روی چهارپایه ی چوبی کوچیک کنار خیابون نشستم و ساز میزنم و آهنگ "گل گلدون" رو میخونم به آدمای غرق شده تو روزمرگیشون که با تعجب از جلوم رد میشن لبخند میزنم یا مثلا تورو با بلیز سفیدت میبینم و تو بهم میگی "جانم بفرمایید" و من بالاخره بی بهونه میرم سر اصل مطلب و دوست داشتنت رو بلند بلند داد میزنم اصلا بنظرم همین دوست داشتن توهم یجور کار عجیبه آخه منی که هم قدم کوتاس هم لاغرم و ریزه میزه ترین دختر فامیلم چرا باید عاشق توعه چهارشونه ی قدبلند بشم؟!؟ من حتی یه سری از دیوونگیامو گذاشتم واسه وقتی که تو بیای مثلا قراره یه شب باهم رو پشت بوم بخوابیم و همینجوری که تو زل زدی به ستاره ها من از رو دفترچه ای که از آرزوهام باتو توش نوشتم بخونم و همین که به خوابیدن رو پشت بوم رسیدم اشک تو چشام جمع بشه و دستاتو محکمتر بگیرم تا باورم شه که بالاخره بدستت آوردم من حتی موتورسواری رو هم گذاشتم واسه روزایی که تو بیای آخه میدونی با اینکه خیلی دوسش دارم ولی خیلی هم ازش میترسم واسه همین قرار شده اولین بار باتو سوار بشم که از پشت محکم بغلت کنم و مطمعن باشم که نمیوفتم و هروقت هم که ترسیدم سرمو ببرم تو گودی گردنت و تا میتونم داد بزنم انقدی که هم من گلوم درد بگیره هم تو گوشات میبینی عشق جان؟!؟!این دیوونه ی درانتظار به تموم آرزوهایی که با تو داره قول رسیدن داده پس با نیومدنت بدقولش نکن نذار جلوی دلش روسیاه بشه لطف کن به این عاشق دیوونت و زود خودتو برسون تا مبادا این دیوونگی ها فقط در حد رویا باقی بمونن لطف کن نذار خمار "جانم بفرمایید" هات بمونم لطف کن و بیا ز تمام بودنی ها تو فقط از آن من باش 💜
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم