..*~~~~~~~*.. صدایی تلویزیون رو زیاد کرد و گفت: ماشالله جوون برازندهایه برو و رو هم داره ، خدا برا پدر و مادرش حفظش کنه گفتم : بله که برو و رو داره پس فکر کردی من برا چی میشینم پا تلویزیون برا همین برو و رو قشنگشه گفت : خجالت هم خوب چیزیه مادر اومدم جواب بدم که مجری تلویزیون صداشو بلند کرد و گفت : ما تو فیزیولوژی بدنمون جایگاه خندیدن دهان و لب و دندانِ و تو طول عمرمون یاد گرفتیم برا تشخیص خنده واقعی و غیر واقعی به چشم های طرف مقابلمون نگاه کنیم هیچ وقت هم نپرسیدم حالا چرا چشم ها چرا گوش ها نه چراا دست هاا نه بعد مجری تلویزیون با حالت جدی گفت : بنظرتون اگه دست ها جایگاه خنده بودند الان دست هاتون میخندیدند یا نه به دست هاتون نگاه کنید که بعد اینکه از استدیو شمار دو برگشتیم کلی حرف با هم داریم که درباره اش بزنیم با مکثی گفت : بریم و برگردیم دستام رو بالا بردم و آماده یه قد کشیدن حسابی بودم که گفت : ارغوان بنظرت دستا من میخندند ؟ با حالت کرخی ناشی از قد نکشیدن بلند شدم و رفتم پیشش نشستم دست هاشون تو دستم گرفتم گفتم : نمیدونم عزیز خودت چی فکر میکنی ؟ گفت : نمیدونم اگه میخندیدند که تو براشون کِرم نمیخریدی با خنده گفتم : عزیز داری هر بهونه ای میاری که کِرم به دستهات نزنی آخه چه دشمنی با این کرم بدبخت داری هرچی هست بهتر از این حنا های زشت و نامرتبه گفت : نگو اینجوری این حنا ها رو عبدالله خدابیامرز دو سه ماه پیش رو دستام گذاشت این آخریا چشماش درست نمیدید که اینطوری شده وگرنه جوون و برنا که بود موقعی که میخواست برام حنا بزاره چنان طرح و نقشی میکشید که بیا و ببین گفتم : حالا چرا خودت حنا نمیزاشتی گفت : آخه همون روز حنابندون فهمید من از بوی حنا بدم میاد خودش برام گذاشت خنده ای کرد و گفت : یادش بخیر همون شب در گوشم گفت زنم که شدی تا آخر عمر خودم برات حنا میزارم دیگه با این حرفی که زد پاش رو بیل موند و تا آخر عمرش برام حنا میزاشت خدابیامرزدش لبخندی زدمو گفتم : بنظرت دست هایی که یه عمر پذیرای تحفهی حنایی رنگ یار بودند میخندند یا نمیخندند گفت : والا مادر منکه سر در نمییار تو چی میگی ولی تا خواست حرفشو ادامه بده توجهش به مجری تلویزیون جلب شد و سکوت کرد مجری گفت : خندیدن دست ها به این معنی نیست که دست های بدون چین و چروک داشته باشیم یا اینکه جای هیچ زخمی رو دست هامون نباشه شاید همون طرف با هر زخمی که رو دست به وجود اومده یه خاطره داشته باشه البته اینم باید اضافه کنم زخم هایی که ناخودآگاه رو دست ایجاد شده رو عرض میکنم نه زخم های که متاسفانه خودآگاه ایجاد میشن صداشو صاف کرد و گفت : از بحثمون خارج نشیم بله داشتم خدمتون عرض میکردم گاهی وقتا هر چین و چروکی رو دست هر رنگی هر زخم ناخدآگاهی رو دستامون میتونه برامون تداعی یه خاطره تلخ و شیرین باشه که الان با یادآوری شون لبخند میزنیم یا ناراحت میشیم این یعنی دستا های ما روح دارند و میتونند لبخند بزنن یا حتی بعضی وقتا گریه کنن
بچها این شعر واسه درس اول فارسیمه درباره خداست خیلی قشنگ بود گفتم بزارمش *~*~*~*~*~*~*~* پیش از اینها فکر میکردم خدا خانه ای دارد میان ابر ها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس و خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه ، برق کوچکی از تاج او هر ستاره ، پولکی از تاج او رعد و برق شب طنین خنده اش سیل و توفان ، نعره ی توفنده اش هیچ کس از جای او اگاه نیست هیچ کس را در حضورش راه نیست ان خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در اسمان دور از زمین بود، اما در میان ما نبود مهربان و ساده و زیبا نبود در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت هرچه می پرسیدم از خود از خدا از زمین از اسمان از ابر ها زود میگفتند: این کار خداست پرس و جو از کار او کاری خطاست نیت من در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا پیش از اینها ،خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود تا که یک روز دست در دست پدر راه افتادم به قصد یک سفر در میان راه در یک روستا خانه ای دیدیم خوب و اشنا زود پرسیدم: پدر اینجا کجاست ؟ گفت: اینجا خانه ی خوب خداست گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند با وضویی دست و رویی تازه کرد با دل خود گفت وگویی تازه کرد گفتمش: پس ان خدای خشمگین خانه اش اینجاست اینجا در زمین ؟ گفت: اری خانه او بی ریاست فرش هایش از گلیم و بوریاست مهربان و ساده و بی کینه است مثل نوری در دل ایینه است عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی تازه فهمیدم :خدایم این خداست این خدای مهربان و اشناست دوستی از من به من نزدیک تر از رگ گردن به من نزدیک تر میتوانم بعد از این با این خدا دوست باشم،دوست، پاک و بی ریا *~*~*~*~*~*~*~* از قیصر امین پور کتاب به قول پرستو
^^^^^*^^^^^ سلام یک حصار میون اشتباهات،خوبی ها،بودن ها،نبودن ها،دوستان و خلاصه گذشته باید کشید دیر یا زودِش فرقی نداره فقط باید ی مانع برای جلوگیری از بازگشت باشه در عین حال باید بهش نگا کرد به تموم آدمایِ اونطرف تمامِ دوستی ها و دشمنی ها،تمام احساسات و آرامش هایِ بعد تلاطُم تا دَرس گرفت گذشته هر فرد بخشی از اون و شخصیَتِش هَس ..نمیتونه منکرِش بشه یا حذفش کنه..ولی میتونه بمونه و توش غرق بشه و همچین رد بشه و بره حق انتخاب با خودته..موندن یا رفتن؟:) حداقل آدمایِ این طرف حصار ب سلیقه خودت میتونن باشَن!
خب توی مطلب قبلی در مورد یهودی ها و هدفی که گذاشتن برای حکومت به جهان براتون یک مقداری صحبت کردم تو مطلب قبلی بیشتر در مورد فراماسونرا ، که یک گروه از این یهودی های فعال هستند بیشتر بحث کردیم و خیلی هم قدرتمندن در حال حاضر و خودشون رو فراماسونر یا سازنده میگن و اینترنت و رسانه و هر چیزی که جهانی بشه اینا یه دستی داخلش دارند مثلن ، بازی هایی که قدرت گرفتند ، مسنجر هایی که فراگیر شدن و هر چیزی که جنبه ی جهانی پیدا کرده رو این فرقه ی فراماسونرا داخلش دست دارند و جالبیش اینه که خیلی ها فکر میکنن که این فراماسونرا جدیدا شکل گرفتن و پیشینه ندارند درصورتی کاملن اشتباهه این فراماسونرا از زمانی که یهودیا بودن اینا هم بودن یعنی شما فکر کن یارو با شتر و الاغ بوده ولی فراماسونر بوده و خیلی از بزرگترین سازه های جهان رو همین فراماسونرا ساختن اینا رو میگم که دست کم گرفته نشن و فکر کنید که هیچ پیشینه ندارند خب حالا میخوایم تو این مطلب برگردیم به قدیم و بیایم جلو ببینیم کجاها با این یهودی ها و فراماسونر ها درگیر بودیم و دست و پنجه نرم کردیم میدونیم که یکی از قدرت های جهانی در زمان های قدیم ایران بوده و بزرگ ترین حکومت ها دست ایرانی ها بوده پس صد در صد باید سرو کله ی فراماسونرا و یهودی هم باشه ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خب کوروش بعد از به قدرت رسیدن تقریبا یه حکومت جهانی تشکیل داد که سر تا سره بیشتر نقاط جهان رو دربر گرفته بود در زمان حکومت کورش یکی از وزیران دربار به اسم مردخای یهودی بود و تونسته بود نفوذ کنه به امور حکومتی و این مردخای یه برادر زاده داره به اسم اِستر استر کم سن و ساله و خشیار پسره کورش هم کودکه هنوز ولی با سیاست خاص مردخای اِستر رو میزاره به عنوان کسی که شب ها برای خشایار قصه و داستان بگه از پشت یه پرده ی حریر و خشایار شاه دوران کودکیش رو با صدای اِستر میگذرونه خشایار شاه بزرگ میشه و به حکومت میرسه ، طبق رسوم قدیم بعد از گذشت یه مدت از تاج گذاری هر ساله جشن سالروز تاجگذاری میگرفتن و شراب میخوردند درباریان و جشن میگرفتن و بزن و بکوب خشایار شاه وسط جشن تو حالت مستی میبینه همسرش به نام وَشتی نیست و به یه نفر میسپاره که بره بگه این وَشتی بیادش وَشتی میدونسته که چون درباریان اکثرن مستن و حالت طبیعی نداره تو حالت مستی ممکنه بی حرمتی بش بشه و ازین لحاظ رد میکنه و میگه من نمیام بعد درباریا میگن که اینو بیارش وگرنه اگه زنامون بفهمن و این رسم باب بشه که سر پیچی بشه از شوهرا بدبخت میشیم برا همین خشایار شاه به وَشتی میگه که یا برمیداری میای یا از قصر اخراجت میکنم البته تو چند تا مورد تاریخی نوشته که از وَشتی خواسته که لخت بشه و به جشن بیاد ولی خب به هر حال ، وشتی قبول نمیکنه و قصر رو ترک میکنه یا بعضی جاها نوشتن که دستور میده وَشتی رو بکشنش خشایار شاه چند روز بعدش ، پشیمون میشه از اینکه وَشتی رو اخراج کرده از قصر و میفرسته که برن دنبالش ولی خو دیگه دیر شده بود ؛ وَشتی ول کرده بود رفته بود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چند روزی میگذره قصر و دربار بدون ملکه مونده بود این مشاوران و وزیرا گفتن که بهتره زیبا ترین دخترا رو از سر تا سره سرزمین های حکومتی بیاریم تا از بین اونا ملکه ی جدید رو انتخاب کنیم و برقصیم و خوشحالی کنیم و قرار هم به همین شد شروع کردن سر تا سره حکومت زیبا ترین دختران رو به عنوان گزینه ایی برای ملکه شدن جمع کردن این وسط ، مردخای با پارتی بازی برادر زادشو میاره جز گذینه ها ولی خب از لحاظ زیبایی خیلی بر تر از بقیه نبوده و تو نگاه اول از دید خشایار شاه رد میشه ولی به یه حرکت تروریستی شروع میکنه به حرف زدن و تا حرف میزنه ، تموم پیشینه ی کودکی خشایار شاه زنده میشه و باعث میشه که استر به دل خشایار بشینه خشایار شاه استر رو به عنوان ملکه میپسنده این اِستر و مردخای خودشونو لو نداده بودن که یهودی اند و شروع کردن یکی یکی یهودی ها رو توی اورگان های دولتی سره کار گذاشتن و قدرت دادن این وسط خشایار شاه یه وزیر یا مشاور داشت به اسم هامان که برترین وزیر خشایار شاه بوده دوهزاریش میوفته که یه کاسه ایی زیر نیم کاسس میگه خشی جون این کثافتا یهودی اند دارند میرینن تو مملکت حواست هست ؟؟ بعد از خشایار شاه میخواد که این یهودیا رو پرت کنه بیرون از مملکت این استر خبر دار میشه ؛ میگه ای ریدم تو این زندگی حالا چه کنم چه نکنم میاد و خشایارو مست مستش میکنه بعد دستور قتل هامان و پسرهاش و کشتار ایرانی ها رو صادر میکنه و حدود هفتاد و پنج هزار ایرانی رو در روز سیزده فروردین قتل عام میکنن تو خونه هاشون و علت اینکه سیزده بدر میرن بیرون تو دل طبیعت اینه که اونایی زنده موندن که به طبیعت پناه بردند و میگن که حدود ده دوازده تا نژاد اصیل ایرانی کاملن از بین رفت فکر کن مثلن الان اگه بودن سه چهار مدل لر داشتیم سه چهار مدل ترک داشتیم نژادای عجیب غریب دیگه و بعد خشایار شاه پرتشون میکنه بیرون یهودی ها رو وقتی که حالش جا میاد و دقیقا همین یهودیا روز سیزده فروردین جشنی دارند به اسمه عید پوریم _ عید ایرانی کشی (Purim) و داخل این جشنشون اونقدر مست میکنن که نتونن راه برن و شروع میکنن به خوندن کتاب اِستر و به اسم هامان که میرسند هو میکشند و ساز میزنن و مسخره میکنن و مجسمه هایی به شکل هامان میسازند و آتیشش میزنند و اینکه الان میگن یهودی ها فلسطین رو اشغال کردند برای اینه که از سرزمینشون رونده شدن و آواره بودند مقبره استر و مردخای هم توی ایرانه توی شهر همدان من خودم دو سال دانشجوییم اونجا بودم ، ملت فکر میکردن زیارتگاهه *vakh_vakh* *vakh_vakh* :khak: :khak: این شد پایه ی دشمنی ایران و یهودی بزارید چنتا عکسم بیارم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♦♦---------------♦♦ خب بیایم جلو تر چندین سال بعد اسلام شروع میکنه به قدرت گرفتن یهودی ها پخش و پلا میشن تو جاهای مختلف عربستان و فلسطین ، اینور و اونور رابطه ی اسلام و یهودی ها خوب بوده اول چون حضرت محمد پیامبر مهربانی بود و هیچ وقت با هیچ فرقه ایی و مذهبی دشمنی نداشت باشون داد و ستد میکردن و زن میگرفتن و اینا میگذره تا یکی از جنگ ها به اسم جنگ خندق بزارید نقشه ی جنگ رو بیارم و موقعیت جغرافیایی جنگ رو متوجه بشید حضرت محمد قبل از اینکه جنگش رو با قریش و دشمنان اسلام شروع کنه میاد پیش رهبره یهودی ها که یه قلعه داشتن و به بنی قریظه معروفن و قرار شد که دره قلعه که بین دو تا کوه قرار گرفته رو باز نکنن که از پشت حمله بشون نشه یهودی ها قول دادن که در های قلعه رو باز نکنن بعد میدونیم که نقشه ی این جنگ رو سلمان فارسی کشید و دستور داد خندق بکنن و آب بریزن داخلش و نیزه بچینن داخلش که کسی نتونه رد بشه خب تو این حالت مردهای جنگی رو میارن سمت خندق و جلوی میدون و زن و بچه و پیر زن و پیر مردا رو بیارن عقب یعنی سمتی که یهودیا قول دادن دره قلعه رو باز نکنن خلاصه جنگ شروع میشه ، قریش و اعراب دشمن میبینن نمیشه رد شد و تنها کسی که از خندق تونست رد بشه عمرو بن عبدود بوده که هیچ کسی جرات نمیکنه باش بجنگه حضرت علی داوطلب میشه و حضرت محمد میپرسه غیر از علی کسی دیگه نیست چند بار میپرسه کسی حاضر نمیشه حضرت علی میره برای جنگ حضرت علی اول بش میگه تو رو دعوت میکنم به دین حضرت محمد گفت قبول نمیکنم بار دوم بش گفت که دست کم برو و از جنگ با حضرت محمد دست بردار بازم قبول نمیکنه دفعه سوم بش میگه پس بیا با من مبارزه کن چون حضرت علی خیلی جوان بوده مسخرش میکنه عمربن عبدود بعد مبارزه میکنن حضرت علی شمشیر به پاش میزنه و میوفته حضرت علی میره که خلاصش کنه عمربن عبدوَد اب دهن مبپاشه به حضرت علی حضرت علی ولش میکنه ، که مبادا بخاطر خشم اونو بکشه نه برای رضای خدا دوباره مبارزه میکنه شکستش میده و این بار سریع خلاصش میکنه مشرکین که میبینن فایده نداره میرن از راه یهودی ها بیان داخل یهودیا زیر قولشون میزنن از پشت حمله میکنن خیلی از زن ها و بچه ها و مبارزین رو میکشن و تلفات زیادی میزنن بخاطر اینکه قافل گیر میشن ولی پیروز میشن مسلمونا بعد که کارشون با مشرکین تموم میشه میان قلعه رو محاصره میکنن مسلمونا دره قلعه رو بسته بودن یهودی ها بعد چند روز که اب و غذا به روشون بسته شده بود مجبور میشن تسلیم بشن حضرت محمد و مسلمونا میان تو قلعه میان سراغ رهبره یهودیا میگن تو مگه قول ندادی خیانت نکنی ؟؟؟ چرا پس خیانت کردی دوست داری جزای خیانتت رو به مذهب اسلام بدیم یا به مذهب یهود رهبر یهودی ها میگه به مذهب یهود مجازات کنن گفت در مذهب شما مجازات خیانت چیه گفت مردان جنگی رو سر میزنن و زن و فرزندان به اسارت گرفته میشن و از کشورشون رانده میشن یکی از شبهه هایی که به حضرت علی وارد میکنن اینه میگن که حضرت علی یهودیا رو الکی الکی سر میزنه ولی داستان اصلیش این بوده خلاصه هیچ کسی داوطلب نمیشه برای این کار ؛ حضرت علی برای انجام این امر که قانون خوده یهودیا بوده حاظر میشه و تموم مردان جنگیه این قبیله رو سر میزنه و زن و بچه ها به اسارت میرن و مابقی از قلعه و شهرشون رانده میشن خب این هم شد دلیل دشمنیه یهود با اسلام و مخصوصا حضرت علی علیه السلام که میشه دقیقا دین شیعه ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ دوباره میایم جلو تر میرسیم به جنگ جهانی دوم فکر کنم که آلمان شدیدا قدرت گرفته دوباره این یهودیا گفتن که بریم حالا که داره قدرت میگیره و احتمالا جهانی میشه مام باشیم ولی ای دل قافل هیتلر ، هدفش از بین بردن کامل یهودی هاس چون به نظرش پست ترین نژاد روی زمینه شروع میکنه کشتار یهودیا پدرشون رو در میاره این رو گفتم که یه چیز رو بگم یهودیا بخاطر کشتاری که هیتلر انجام داده میگه هلوکاست و نسل کشی انجام شده و ادعای حقوق داره ولی هر ساله خودشون دقیقا نسل کشی که در ایران کردند رو جشن میگیرند این هم داستان دشمنیه یهودها با ایران و شیعه
هرگز در میان موجودات مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده کرکس نمیشود این خصلت در میان هیچ یک از مخلوقات نیست جز آدمیان «ویکتورهوگو؛ بینوایان» ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دوست هر کس خرد و دانش او و دشمنش جهل و نادانی اوست امام رضا علیه السلام ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ راز موقع دوستی را زمان دشمنی ابراز کردن ؛ دور از جوانمردی انسانیت و مردانگی است امام جعفر صادق علیه السلام ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بهترین دوست تو آنست که اشتباهات تو را فراموش کند و خوبیهایت را به یاد داشته باشد امام حسن عسگری علیه السلام ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ از عاجزترین مردم کسی است که نتواند دوست پیدا کند و از او عاجزتر آنکه دوستش را از خود دور کند امام علی علیه السلام ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر از کسی متنفری از قسمتی از خودت در او متنفری، چیزی که از ما نیست نمیتواند افکار ما را مغشوش کند هرمان هسه ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ هیچوقت نمیتوانید با مشت گره کرده دست کسی را به گرمی بفشارید گاندی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شما ممکن است بتوانید گلی را زیر پا لگدمال کنید ، اما محال است بتوانید عطر آنرا در فضا محو سازید ولتر؛ نویسنده فرانسوی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دیوانگی بشر آنچنان ضروری است که دیوانه نبودن خود شکل دیگری از دیوانگی است پاسکال ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر میدانستند تا کنون چند بار حرفهای دیگران را بد فهمیدهاند، هیچکس در جمع اینهمه پر حرفی نمیکرد یوهان ولفگانگ گوته ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ عشق تنها به چشمان یکدیگر خیره شدن نیست ، بلکه متفقاً به بیرون ، به جهت معینی نگاه کردن است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ فرد مثبت همیشه برنامه دارد فرد منفی همیشه بهانه دارد -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* فرد مثبت همیشه خود جزئی از جوابهاست فرد منفی همیشه خود بخشی از مشکلات است -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* فرد مثبت در کنار هر سنگی سبزه ای می بیند فرد منفی در کنار هر سبزه ای سنگی می بیند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* فرد مثبت برای هر مشکلی راهکاری می یابد فرد منفی برای هر راهکاری مشکلی می بیند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* فرد مثبت همیشه دوستی ها را زیاد می کند فرد منفی دشمنی ها را زیاد می کند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* فرد مثبت می گوید اجازه بده انجام پذیر است فرد منفی میگوید نمی توانم انجام پذیر نیست -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* فرد مثبت همیشه با صبر مشکلات را حل می کند فرد منفی همیشه با خشم مشکلات را زیاد می كند
نهج البلاغه امام علی (ع) پر است از جملات قصار و گرانبهایی که ارزش بسیار فراوانی دارد. بیانات و جملاتی که برای هر انسانی می تواند درس بزرگی باشد. تعدادی از جملات بسیار زیبای امام علی (ع) را آماده کردم Nahj al- Imam Ali (AS) and valuable Powered full of very great value . Expressions and sentences for each person can be a great lesson . A number of beautiful words of Imam Ali ( AS) was prepared (امام علی (ع نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای برشرافت خود گذارد. Imam Ali (AS) Death is not scary enough and not so sweet life of the human foot leaves Brshraft (امام علی (ع خشم خود را فرو خور،که من جرعه ای شیرین تر از آن ننوشیدم و پایانی گواراتر از آن ندیده ام. Imam Ali (AS) Fit into your anger, I sip more of a sweet and final Nnvshydm Gvaratr"ve seen it (امام علی (ع از بخشیدن اندک شرم مکن، زیرا ناامیدکردن کمتر از آن است. Imam Ali (AS) Be not being ashamed of granting a scanty thing because , verily , giving nothing is less than that (امام علی (ع چه بد توشه ای است برای معاد، دشمنی با بندگان. Imam Ali (AS) "What a bad provision for resurrection is enmity unto the servants (of Allah). (امام علی (ع کسی که دیگران را به کاری بخواند که خود به آن عمل نمی کند مانند تیراندازی است که بخواهد با کمان بدون زه، تیراندازی کند Imam Ali (AS) " A caller with no action is like a bow without a cord." (امام علی (ع بسا، یک خوردن ، از خوردن های زیادی جلوگیری می کند. Imam Ali (AS) "It happens that eating one thing hinders eating many other things." (امام علی (ع هر کس مصائب و اندوه های کوچک را بزرگ شمارد، خداوند او را به اندوه بزرگ تر گرفتار می گرداند. Imam Ali (AS) "Whoever enlarges his small inflictions , Allah will inflict him with greater than them . (امام علی (ع از دست رفتن حاجت بهتر از مطالبه آن از شخص ناشایسته است. Imam Ali (AS) "Losing someone "s need is better than demanding it from a mean person." (امام علی (ع هر کس خود را در معرض تهمت قرار دهد، نباید کسی را که به او بدگمان می شود ملامت کند. Imam Ali (AS) "Every one who causes himself to be imposed in an accusation he should not blame the one who is suspicions to him." امام علی (ع) امام اول شیعیان ، پیام آور مهربانی ، شرافت ، دوستی ، بخشش ، عدالت ، عزت نفس ، فداکاری ، سلامتی ، صبر و صلح است Imam Ali (AS) the first Shia Imam, a message of kindness , honor, friendship , forgiveness , justice , dignity , dedication , health , patience and peace. الإمام علي (ع) الإمام الأول للشيعة ، رسالة من اللطف والشرف والصداقة و التسامح والعدالة والكرامة ، والتفاني، والصحة ، والصبر والسلام
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم