*bi_chare* لذت بردن را یادمان ندادند
*jigh* از گرما می نالیم ،از سرما می نالیم
*help* در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض میکنیم
*chendesh* تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و در آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس
همیشه در انتظار به پایان رسیدن روزهایی هستیم که بهترین روزهای زندگیمان را تشکیل میدهند
*zabon* مدرسه..دانشگاه..کار
*fekr* حتی در سفر همواره به مقصد می اندیشیم بدون لذت از مسیر
*tafakor* غافل از اینکه زندگی همان لحظاتی بود که میخواستیم بگذرند
در زنـــدگی از چیــزهای زیادی میترسیدم و نـگـران بـــودم
تا اینکـه آنهــا را تجــربـه کردم و حالا تــرسی از آنهـا ندارم
از شکست میترسیدم تا اینکه یـاد گرفتم،تلاش نکردن یعنی شکست
ازنفرت مردم میترسیدم تا اینکه یاد گرفتم،به هرحال هر کسی نظری دارد
از سرنوشت میترسیدم تا اینکه یاد گرفتم،من، توانِ تغییر آن را دارم
از گذشته میترسیدم تا اینکه فهمیدم،گذشته دیگر توان آسیب رساندن به من را نـدارد… و بالاخـره از تغییر میترسیدم تا اینکه یــاد گرفتــم
حتی زیباتــرین پــروانـه هــا هم بـایـد قبل از پــرواز کــرم باشند
و تـغییــر آنهـــا را زیبــا می کنــــد
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هر چقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
پس از اعماق وجودت نفس بکش
امروز هر چقدر آرزو کنی
چشمهی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن
امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه
پس صدایش کن
او منتظر توست
منتظر آرزوهایت، خندههایت، گریههایت
ستاره شمردنهایت
و
عاشق بودنهایت
امروز امروز است
در زندگی یاد گرفتم :
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون ...
چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
و ...
تنهایی را به بودن در جمعی که به ان تعلق ندارم ترجیح دهم ...
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
1. به همه نمیتوانم کمک کنم.
2. همه چیز را نمیتوانم عوض کنم.
3. همه من را دوست نخواهند داشت...!
و تو ...
قبل از این که بخواهی درمورد من و زندگی من قضاوت کنی ...
کفشهای من را بپوش و از خیابان هایی گذر کن که من کردم.
اشک هایی را بریز که من ریختم.
سال هایی را بگذران که من گذراندم.
روی سنگ های بلغز که من لغزیدم.
دوباره و دوباره برخیز و مجددا در همان راه سخت قدم بزن ...
بعد میتوانی در مورد من قضاوت کنی ...