►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ پاییز چه دارد؟ به راستی که پاییز چه دارد؟ که این همه دوست داشتنیست!؟ مگر غیر از این است که با آمدنش طبیعت را از سرسبزی می اندازد؟ مگر غیر از این است که هر روز به بهانه ای اشک میریزد و فریاد میکشد!؟ چه سیاستی دارد این پاییز که با همه ی این ها ماهرانه دلبری میکند و در کنج قلبمان جا خشک کرده و به جای پاسخ گویی به برگ هایی که بی خانمانشان کرده بی قیدانه آن ها را می رقصاند و نوای شادی برایشان سر می دهد به جای پاسخ گویی به ما که آسمان آبی و آفتابی مان را ابری و دلگیر کرده قدم های عاشقانه مان را با دلبر زیر نم نم بارانش و زیبایی رنگ رنگش را به رخ میکشد از رسم و قاعده اش نگویم که گاه مادرانه است و گاه ظالمانه عاشق که باشی ؛ عاشق ترت میکند دلتنگ که باشی ؛ دلنتگ تر آری! این است پاییز، پاییزی که سرانجام علم فیزیک پی خواهد برد که بارش بارانش جای خالی آدم ها را بزرگ تر ، و دل های بی قرار را بی قرار تر میکند پاییزی که خود دل باخته است و عاشقان را خوب درک میکند برای دل دارانش با تمام هنر و سلیقه همه جا را رنگ میکند و با اشک هایش پاک... تا زمینه ساز خاطره های آنان شود و با دل باختگانی چون خود همدردی میکند و با آن ها اشک می ریزد و فریاد میکشد آری! پاییز این است سیاست دارد :) ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ متن نوشته ای از : خودم :) خوشحال میشم نظر بدین :)
سلامتی رفیقی که پیشمون نیست ولی توی قلبمونه به یادمون نیست ولی تو یادمونه بی خیالمونه ولی همیشه تو خیالمونه ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ لحظه ای در گذر از خاطره ها ناخودآگاه دلم یاد تو کرد خنده آمد به لبم شاد شدم گویی از قید غم آزاد شدم هر کجا هستی دوست ، دست حق همراهت ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ خنگولیای عزیز خیلی دوستون دارم امیدوارم همیشه سرزنده و سلامت پایدار باشین شما ها دوستای خوب منین
^^^^^*^^^^^ با زنگ گوشی که برای ساعت هفت کوک کرده بودم از خواب بیدار شدم هر چند خواب من دیگر خواب نبود. امروز درست یکسال میشد که در خواب و بیداری با خاطره هایش میگذراندم. لباس هایم را که از شب آماده گذاشته بود را بر تنم کروم و در آخر شال مشکی را بر سر انداختم، اصلا در این یکسال غیر از رنگ مشکی رنگ دیگری نمی شناختم. مامان و بابا نه ماه میشد که رفته بودند ترکیه و من تنها بودم. سوار ماشین مشکی شاسی بلندم شدم و به سمت گلخانهی همیشگی رفتم. آقا داود با دیدنم آهی کشید و لبخند غمگینی زد. با ناراحتی که در صدایش مشهود بود گفت: سلام آبجی، خوش اومدی. ممنون، آقا داود. اومدم گل بگیرم برا... نگذاشت حرفم را تمام کنم. چند بار سرش را تکان داد و نا محسوس نم چشمانش را گرفت و گفت: یه گشتی بزن هر کدوم رو خواستی برات میارم منم متقابل سرم را تکان دادم و بین گل های رنگ و با رنگ میگشتم و عطر گل ها را به ریه هایم تزریق می کردم. از یک ردیفی که گذشتم عطر گل آشنایی بینیام را نوازش کرد. برگشتم و چشمم خورد به گلی که سالها با آن خاطره داشتیم. رفتم نزدیک و شاخه ای را به بینیام نزدیک کردم. ذهنم پرواز کرد به دو سال پیش و درست همینجا - می دونی عسل؟ با سر خوشی جواب دادم: چی رو؟ - من عاشق این گلم، یه حس خاصی بهش دارم. انگار گل دیگری را در بغلش گرفته و جالبش اینه که این دو تا گل در کنار همدیگه زیبا و قشنگاند و تضاد رنگ ملایمی که بینشون به وجود اومده ادم رو به وجد میاره باز هم با صدای بلندی خندیدم و گفتم: چه تحلیل قشنگی. چه نگاه خاصی خوبی به این گل داری. می خوام بیشتر بدونم نگاه عاشقش را به چشانم دوخت و بدون پلک زدنی ادامه داد: این گل بوی خوب و خاصی داره، بخصوص الان که من رو یاد تو میندازه. عسل، این گل نمادی از چشم انتظاری زیبا و شیرینی هست. نشانهای از یک وصال - عسل خانم؟ با صدای داود که شاهد عاشقانه های منو نیما بود به او چشم دوختم اما اون وقتی نگاهش به صورتم افتاد سرش را پایین انداخت. دستی به صورتم کشیدم. صورتم پر از اشک بود. این روز ها حتی اختیار چشمانم هم که بی بهانه و با بهانه می باریدن دست خودم نبود - ببخشید مزاحم شدم. می خواستم بدونم کدوم گل رو انتخاب کردین نگاه پر اشکم را به شاخه گل تو دستم دوختم و گفتم از همین یه دسته گل بدین داود هم که دیگر اختیار اشک هایش دست خودش نبود چشمان نم دارش را روی هم قرار داد و مشغول گلها شد. منم میان گل ها قدم می زدم و خاطرات مثل پتک رو صورتم می خوردند نیما؟ - جانم ببین این گل ها چه خوشگله، من می خوام دسته گل عروسیم از هر رنگ گل رز باشه لبخند جذاب و خواستنی بر لب نشاند و گفت: باشه قبوله اما من گل دامادیم از همون گل های میشه که بهت نشون دادم. چون گلبرگ های سفیدش منم که گل برگ های کوچک لیمویی که تو باشی رو بغل گرفتم و تو رو از خود جدا نمی کنم صدایم را کمی بلند کردم تا به گوش داود برسد آقا داود، بی زحمت یک دسته گل دامادی برام حاظر کن. داود که داشت با گل ها کلنجار می رفت دست هایش بالا خشک شد و با تعجب به من چشم دوخته بود. حتما داشت به این فکر می کرد که دیوانه شدهام گل را با احتیاط و وسواس در ماشین جای دادم و به سمت جایگاه ابدی عشقم رفتم نگاهم که به سمت عکسش افتاد انگار قلبم را چنگ زدند. نیمای من می داند که یکسال دلتنگ آن چشمان گیرایش هستم. می داند که امروز همان تاریخی بود که برای عروسیمان تعین کرده بودیم. دسته گل را روی سنگ سرد گذاشتم سلام نیما، ببین بی معرفت به جای اینکه تو دسته گل عروس رو بیاری من دسته گل تو رو آوردم. نمی خوای بلند بشی. همون دسته گل رو آوردم که آرزوت بود. نیما مگه تو نبودی که می گفتی گل نرگس با غنچه ی لیموییاش خوشگل هست. مگه تو نبودی که می گفتی اگه گلبرگ های بزرگ از گلبرگ های کوچکش جدا بشه زیبایی نداره؟ نیما ببین عسل بدون تو زیبایی نداره. عسل بدون تو معنی نداره. اصلا نامرد تو چرا بهم گفتی نرگس نماد انتظاره؟ یکساله دارم انتظار اومدنت سر قرار همیشگی رو می کشم. نیما الان که تو نمیای من میام پیشت! ببین دسته گلت رو هم میارم ها تو تو بشی دوماد و من بشم عروس. دیگه نمی خوام انتظار بکشم تیغ را در رگ دستم لغزاندم و سرم را روی گل ها گذاشتم. نیما چقدر با کت و شلوار سفیدش خوشتیپ شده بود. دستش رو دراز کرد و دستم رو گرفت، دسته گلش رو بهش دادم
*@@*******@@* میدونی از چیه خودم متنفرم اینکه حتی باوجود اینکه میدونم نمیخوایم بازم دوست دارم:( میدونی اصن امشب میخوام اعتراف کنم، میخوام سرمو از پنجره بیرون ببرمو داد بزنم بگم آهای مردم من میخوامش، شاید بگن قرنطینگی زده به سرش، بگن دیوونه شده بعضیام شاید بگن عاشقه ها، ولی هیشکی بیشتر از خودم از دلم خبر نداره میدونی من باتو همه چیو دوس دارم حتی چیزایی که ازشون متنفرم وقتی اخم داشتی دلم لرزید باخودم گفتم اصلا اخموها بهترن وقتی عصبانی بودی باخودم گفتم آدمای آرومو دوس ندارم وقتی حرف نمیزدی باخودم میگفتم آدمای کم حرف قابل تحمل ترن خلاصه بگم که دنیارو با تو یه جوره دیگه میبینم برای من خوشبختی خلاصه میشه تو نگاه تو زندگیم خلاصه است تو چال گونه هات اصلا دنیای من جاییه وسط قفسه سینت جایی که سر میزارمو و با ریتمای قلبت آرامش به وجودم تزریق میشه اگه بخوام بگم تا ته دنیا حرف دارم واسه گفتن:) خلاصشون میکنم تو یه جمله ارباب قلبم، هرروز خاطره مینویسم نبودنت را، بیا تا ببندم خاطره هارا
^^^^^*^^^^^ [audio mp3="/uploads/2020/03/khengoolestan_music_comment_20_03_12_12_59_49_mahlaoo.mp3"][/audio] download ◄ ► ^^^^^*^^^^^ دلم خیلی برات تنگ شده خوابتو دیدم خوابتو دیدم و بازم دلتنگم و بی تاب دیگه کارم شده هرشب هی میپرم از خواب هرچی گفتم نرو ؛ واسه تو فرقی نکرد رفتی گفتی بهم دنبالم هیچ جا نگرد منمو حال بدو من نمیدونم که چی انقد عوضت کرد این دل دیوونه بی تو نمیتونه وای دل تنگم رفت که برگرده اینا همش درده وای دل تنگم نم بارون و خاطره هامونو دیگه تو نیستی هرجا وایسادم یاد تو افتادم دیگه تو نیستی ^^^^^*^^^^^
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر گفت باید برم جلوشو نگیر وقتی بخاد بره ، میره ولی همون فرصتی رو که تو آخرین لحظه داری مهربون باش، بخند و دست از خاطره ساختن برندار ، بزن زیر دماغش بگو احمق جون نری بگی بد بود ، گریه نکن، بخند و بازوش رو نیشگون بگیر بهش نگو دوس ندارم حرفایی که به من زدی به یکی دیگه بزنی نگو اگر زدی پای حرفات وایسی.نصیحت نکن، نفرین نکن، فقط لحظه آخر بازم از ته قلبت دوسش داشته باش انگاری قراره بمیره وقتی رفت ... بزن زیر گریه یه هفته، یه ماه ، یه سال ، همچین که خالی شدی یه شب یه جایی یه زمین خوش آب و هوا گیر بیار یه چاله بکن و خاطره هاتو بریز داخلش و روش خاک بریز، یه شاخه گل بذار سر قبرش و بشین یه فاتحه ام بخون برای روزای خوبتون آخرین تصویر تو ازش میشه یه خاکسپاری مجلل و روزی که مُرد ولی آخرین تصویر اون از تو میشه یه آدم مهربونِ تکرار نشدنی اون هربار که یادِ تو میوفته میمیره فکر کنم این انتقام منصفانه باشه
^^^^^*^^^^^ شده شمع بشی نبینی پروانتو شده حتی بترسی از سایتو تو چشماش ببینی هر شب ایندتو یه شبه ترکش کنی این عادتو شده تک بیوفته تو دلت یه گوشه شده خاطره هات ارزو شه شبا حرف بزنی با درو دیوارا نتونی پا بزاری حتی توی کوچه من الان این حالو دارم یه بیقرارم تورو ندارم کجای شهرو پا بزارم اسمتو نیارم اگه یه نفرو خیلی دلت بخواد واسش اب بشی نشه ماهی برات دیگه اسمتم حتی یادش نیاد بگو چه حالی میشی اگه بارون بیاد تنها بشینی همش یه نفرو همه جا ببینی کوه یخ بشی دستاشو که میگیری بگو چه حالی میشی من الان این حالو دارم یه بیقرارم تورو ندام کجای شهرو پا بزارم اسمتو نیارم ^^^^^*^^^^^ هوروش بند
"تورا فراموش کردم" نه به خاطر خودت که میدانم هرگز آنگونه که باید دوستم نداشتی نه به خاطر افکار مالیخولیایی اطرافیان که هرزه گویی و یاوه گویی عادتشان شده است نه به خاطر خاطره هایی که میشد بسازیم و نساختیم نه به خاطر حرفهایی که باید گفته میشد ولی مهرسکوت برلبانمان بود نه به خاطر معذرت خواهی ها و دوستت دارم هایی که نیازبود و بازهم گفته نشد نه به خاطر دروغ هایی که برلبانت جاری بود فارغ از اینکه نمیدانستی دلیل اینکه به رویت نمی آورم این نبود که نمیفهمم فقط نمیخواستم برای ماسمالی این دروغ به دروغ های بیشتری آلوده شوی دلیل فراموشیت فقط خودم بودم آری ازیک جایی به بعد تصمیم گرفتم به فکره خودم باشم،به جای بها دادن به تو کمی هم به خودم بهادهم سراغ دلم رفتم تورا میخواست اما دیگر خسته شده بودم از امیدهای الکی و بیخودی که داشتم ک برداشتهای کوکورانه ای که ازهر رفتارت داشتم تصمیم گرفتم به عقلم گوش دهم عقلی که تازه صدایش رامیشنوم میشنوم که میگوید بس است بس است هرچه خاری کشیدی کمی غرور داشته باش فهمیدم که هرکس مرابخواهد بی دلیل و بادلیل میماند ولی هرکس که دلش یکجا و تنش جای دیگری باشد قفل و زنجیرش هم کنی برایت نمیماند تصمیم گرفتم رهایت کنم بگذارم بروی هرکجا دلت تورا میکشاند این وسط خودم هم نفسی آسوده بکشم رهاشوم از تمام حسهای بی پایانی که داشتم الان است که آرامش دارم آرامشی که باتو نداشتم آرامشی که بی تو به من برگشت "مرسی" به خاطر اینکه با رفتنت دفتری جدید برای من بازکردی تا دوباره شروع کنم آرزومیکنم تو هم به آنچه دلت میخواهد برسی دوستدارت کسی که دوست داشتو دوستت دارد *@@*******@@*
oOoOoOoOoOoO کفش سفید عروسیتو گرفتی دستت و زیرش اسم اونایی رو نوشتی که هنوز دل ندادن به هیشکی یا اونایی که دل دادن و هنوز نشده که برسن به هم کفش سفید عروسیتو گرفتی دستت و بین اون همه استرسِ مراسم واسه چند لحظه فقط به ماهایی فکر کردی که از ته دلمون واست میخوایم که خوشبخت و خوشحال باشی میدونم اونقد با اون کفش راه میری و میرقصی که بعد عروسی اسم های ما اون زیر کلا له و لورده میشه و قابل خوندن نیست ولی شاید خیلی سالِ بعد وقتی چمدونت رو مرتب میکنی، دخترت کفشتو برداره، بپوشتش و سعی کنه باهاش راه بره واسه اون روز یه دعا میکنم برات میخوام انقدر خوشبخت باشی که هر بار با مرور خاطره های امروزت دلت ضعف بره برات میخوام دنیا و گرفتاری هاش تو رو تو خودش غرق نکنه که یه وقت یادت نره دیوونه بازی شرط اصلی زندگی ما دیوونه هاس که یه وقت فاصله نیفته تو دلامون و ضعف رفتن های از راه دور واسه هم کم نشه ازش آرزو میکنم یه روزی کفشتو برداری، عکسشو واسمون بفرستی بگی دیدین شد همونی که میخواستین؟ دیدین رسیدیم ... ؟؟؟ ما هم بگیم آره شد ... شد همونی که میخواستیم عزیز دلم، واسه خودت و خودمون رسیدن میخوام. از اون رسیدن هایی که هیچی نتونه خرابش کنه oOoOoOoOoOoO حنانه اکرامی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم