گریه هات ازارم میدن
خنده هات زندگی به ادم میدن
تو اگه بخوای بازم میگم من زندگیمو واست میدم
هه میدونی بعضی وقتا بعضی حرفا تو دلت هست که وقتی طرفتو میبینی روت نمیشه تو روش بهش بگی
خیلی فک کردم ، به نظرم این بهترین راه بود
گوش کن...وقتی که ناراحتم تنهام وقتی شنگولم باهاتم
پایه ی همه بازیاتو همه جنگولکاتم
حتی وقتی میری خرید تو پورو
(porov)
من باید دم در وایستم
قهرو غر زدناتم تمومه حتی قبل دوازده
گریه هاتو خنده هات فقط واسه من بوده
تا که سرد میشه تنت میبینی لباس من روته
میخوام بشم همونی که هر موقع خواستی پهلوته
بقیه هرچی میخوان بگن به ما چه مربوطه دختره تو پُر با نمکو صمیمی
دو تایی تنها دو تا عاشق دو تا همراه خوش با همیم
خاطرات قدیمی اینه عشق حقیقی باز دوباره ولنتاین صبحش خرید شبش واین
بعدش فان انقده که کم بیاریم سرش تایم
حرف میزنیم سره شام میگی هستی تا تهش پام
از شلوغی منعش کن با تو مستو اخرش خواب
بعدش پاشیم سر حالو بخندیم سر کادو ببندیم
شرط که کدوم قشنگ تره جعبه هارو بگردیم
تهش کارتو یه زنجیر
بعدش باز تو بخندی تو شمع روشن میکنی و من عود و کمبود نداریمو ممنون ازت
قبل تو خونه پره غم بود اصلا
د نباید بشی تو دور ازم
بزار دستاتو تو دستم
بگیر انرژیه خوب از من
هنوزم ما دو تا پیش همیم
هنوزم همون روزای خوب هستن دختره تو پر با نمکو صمیمی
دو تایی تنها دو تا عاشق دو تا همراه خوش با همیم
خاطرات قدیمی اینه عشق حقیقی
❤🧡💛💚💙💜🖤
نوستالوژی | خاطرات خنده دار | خاطرات دهه شصتی ها | خاطرات مشترک دهه شصتی ها | یادش بخیر قدیما | خاطرات دوران بمباران | خاطرات دوران جنگ | خاطرات قدیمی | خاطرات دهه شصتی ها | دهه شصتی ها | خاطرات مدرسه دهه شصتی ها | خاطرات باحال دهه شصتی ها | خاطرات تلخ | خاطرات تلخ دهه شصت | نسل سوخته | نسل سوخته دهه شصت | خاطرات قدیمی از دهه شصت | خاطرات دهه شصت | دهه شصتیا | دهه 60 | خاطرات دهه شصت | خاطرات دهه 1360
برا دهه ی شصتیها
جنگ یه رکن اصلی تو زندگیشون بود
بصورت واقعی لمسش نکردن
اما تا الی الابد تو ذهنشون حک شد
برا منی که لبه ی دهه ی شصت و دهه ی پنجاه بودم
جنگ واقعی تر بود.چون متولد سال 1360هستم
^^^^^*^^^^^
خلاصه
اول ابتدایی که رفتیم گاهی صدای آژیر خطر میومد و ما رو مث گله ی گوسفند هل میدادن تو پناهگاهایی که تو مدارس اون زمان ساخته بودن
بعدشم اژیر زرد و سفید و دوباره زندگی گل و بلبل میشد
حالا بگذریم از وقتایی که صدای ضدهوایی و انفجار بمب همه ی ترس رو تو وجودمون هویدا میکرد
^^^^^*^^^^^
سال 67 بود و اخرای جنگ
صدام نامرد با موشک به جنگ شهرها اومده بود
خونه ی ما تو شیراز تو محله ی ابیوردی بود و بالای کوه
بالای خونه ی ما دانشگاه شیراز واقع شده بود..یه توپ ضدهوایی هم اونجا گذاشته بودن برا دفاع از شهر مقابل حمله ی هوایی و موشکی
القصه
همون زمونا تازه داشتن محله ی ما رو گاز کشی میکردن
با این کمپرستورهای بادی دیزلی افتاده بودن بجون کوچه ها
صبح تا شب صدای ترتر این کنده کاریها بلند بود
همون روزا حملات هوایی هم به اوج خودش رسیده بود
اکثرا هم ظهرها و شبا اتفاق می افتاد
یروز ظهر یه صدایی از اسمون بلند شد
نگو حمله ی موشکی شده بود..پدافند هوایی
ما موشک عراقی رو تو هوا زده بود
از اسمون اهن پاره رو زمین میبارید
چند لحظه بعد نیروهای کمیته اومدن و تیکه پاره های موشک رو از ملت میگرفتن
این وضع مقارن شده بود با عملیات لوله کشی گاز محله ی ما
دو روز بعد دوباره همون اوضاع تکرار شد
این دفعه موشک صدام به کوه میخوره و یه صدای خرکی بلند میشه
^^^^^*^^^^^
چند روز بعد این کارگرای لوله کش مشغول کار بودن
ظهر شد و برا ناهار دست کشیدن
وسط همین گیر و دار این مرد همسایه ما میره حموم
حموم اینا هم تو حیاط بوده
پشت دیوار اینها هم یه چندتا کارگر با کمپرستور و پیکور بادی مشغول استراحت بودن و زیر سایه ی دیوار و اون موتور باد دیزلی خوابیده بودن
یهو یکی از این کارگرا تو خواب پاش میخوره به شیلنگ باد پیکور و پیکور رو که گذاشته بودن رو بدنه ی موتور دیزل جابجا میشه
یهو فعال میشه و شروع میکنه به چکش زدن به. کاور فلزی موتور دیزل
حالا کنار کوه باشی و صدا هم بپیچه و تو حموم هم باشی و توهم حمله ی هوایی هم بزنی
اقا همسایه ها که میریزن بیرون از ترس
این وسط یکی هم میگه حمله ی موشکی شده که
صدای ضد هوایی بلند شد
(صدای پیکور رو با صدای توپ ضدهوایی روی کوه عوضی گرفته بودن)
یه چند نفر هم از کله داد میزدن
اهای ملت
از خونه هاتون بیاید بیرون تا موشک نخوره تو سرتون
این مرد همسایه ی ما هم تو حموم
این صداها رو میشنیده
یه لحظه از صدمتر بالاتر اون کارگرا که بیدار شده بودن
شروع میکنن پیکور زدن
مرد همسایه دیگه واقعا میترسه که وای..ضدهوایی شروع کرد..الانه که موشک بخوره وسط حموم..
عاقا لخت و عور از حموم میپره بیرون و میاد تو کوچه شروع میکنه به دویدن سمت کوه
باقیشو دیگه خودتون تصور کنین
خنده ی ملت همیشه در صحنه
^^^^^*^^^^^
اون بنده خدا چندروز بعد بعلت متلکهای اهالی از اونجا اسباب کشی کردن
اما هنوز بعد سی و یک سال
یادم که میاد از خنده روده بر میشم که چیا به سر ماها اومد تو اون دهه ی شصت کوفتی
*@@*******@@*
دهه شصتیا ◄