○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
لحظه هایی در زندگی هست که توی ذهن آدم حک می شود
مثل یک عکس و تصویر همیشه توی ذهن، دست نخورده و ثابت می ماند و آدم به گذشته که برمی گردد، درست به روشنی روز اول جلوی چشمش نقش میبندد
خاطرات روزهای اول من و محمد چنان روشن توی ذهن من حک شد که سالها بعد هم تازگی روز اول را داشت
بعدها یاد آن روزها و لحظه ها که می افتادم گرمای دستای با محبت، زلالی نگاهش، آهنگ مردانه و مهربان صدایش و عطر تنش چنان توی وجودم می پیچید که احساس می کردم رویم را که برگردانم باز در کنارم است
یادم است اولین اختلافمان تقریبا سه ماه بعد از عقد، اواخر شهریور، پیش آمد
محمد درگیر انتخاب واحد و کارهای دانشگاهش بود و من برای اول مهر و رفتن به مدرسه آماده می شدم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
دالان بهشت اثر نازی صفوی
رمان قشنگیه خوندنش توصیه میشه