○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ من از تنهایی لذت میبرم درسته که ادم ها همیشه دنبال یه داستان میگردن تا باهاش کلنجار برن و اینم میدونم که خیلی بلند پروازیه که بخوای تنهایی خوشبخت شی اما خوب تنهایی خوبیش اینه که نمیزاره کسی اصول زندگیتو خراب کنه من به اصول زندگی و تنهاییم پای بندم واسه نگه داشتن تنهایی هم اولین قدم اینه که که از هر کسی خوشت نیاد و نذاری هر کسی نزدیکت بشه!! ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من از تنهایی لذت میبرم درسته که ادم ها همیشه دنبال یه داستان میگردن تا باهاش کلنجار برن و اینم میدونم که خیلی بلند پروازیه که بخوای تنهایی خوشبخت شی اما خوب تنهایی خوبیش اینه که نمیزاره کسی اصول زندگیتو خراب کنه من به اصول زندگی و تنهاییم پای بندم واسه نگه داشتن تنهایی هم اولین قدم اینه که که از هر کسی خوشت نیاد و نذاری هر کسی نزدیکت بشه
o*o*o*o*o*o*o*o آقای دکتر میشه تو نسخمون بنویسی 《یه نفر که حرفامونو بفهمه!؟》 میشه تجویزش کنی بریم بگیریمش آخه هیچکس نمیفهمه ما چی میگیم دورمون خیلی شلوغه ها،فک نکنی تنهاییم زده به سرمون،نه ولی هیچ کدومشون نمیفهمن حرفامونو یه بار میخواستیم با رفیقمون از ارتباطمون با جهان هستی حرف بزنیم دیدیم دغدغش اینه که یه لباسو دو جا نپوشه رفتیم پیش یکی دیگشون میخواستیم بگیم جمع کن بریم دل طبیعت روحمون رو آرومش کنیم دیدیم درگیر اینه که مارک کفشش با مارک شلوارش یکی نیست همین شد تصمیم گرفتیم حرفامون رو بنویسیم رو کاغذ خالی شیم ولی فایدش چیه؟ما یکیو میخوایم بفهمه حرفامونو،که اونم نظر بده،دل بده به چیزایی که میگیم نمیشه اینو تو نسخم بنویسی آقای دکتر!؟ o*o*o*o*o*o*o*o ✏فرزانه صدهزارى 📝مجموعه آقای دکتر
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ دلم خلوت میخواد، با خودم و تنهاییم از پله های خیالم برم بالا، سری به کوچه ذهنم بزنم، کمی با قلبم راه بیام، آسمون رو به چشمام هدیه بدم، دستامو باز کنم و دور خودم بچرخم، با صدای بلند داد بزنم بی اینکه کسی من رو دیونه خطاب کنه دمها گاهی نیاز دارن به خودشون توجه کنن محتویات ذهن و قلبشون رو زیر و رو کنن، به درد نخوراشو بریزن دور به خوبهاش لبخند بزنن برای از دست رفته هاش آه بکشن اونوقته که احساس سبکی وجودشون رو در بر میگیره برای خودتون ارزش قائل بشید و وقت بزارید هرچند کوتاه هرچند سالی یه بار گاهی با پیاده روی توی محل کودکیتون، گاهی با یه فنجان چای، و حتی گاهی با بستن چشمهاتون برای لحظاتی کوچه های ذهنتون بهاری ♦♦---------------♦♦
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ ما مسکّن های موقت بودیم مرهمهای چندروزه که بعد از شنیدنِ درد و دلامون از کنارِ زخمهای هم گذشتیم و فراموش کردیم که یک شبهایی همدیگه رو با غمهامون بغل کرده بودیم تا قوی بمونیم، نشکنیم، خشک نشیم ما باهم به دردهامون خندیده بودیم و آخرِ خندههامون سکوت کرده بودیم دیوونگی لابد همین بوده، که ندونیم بینِ دستهامون چقدر فاصله ست اما دلهامون چفتِ هم باشه و ریتمِ خنده هامون مثل هم زود فراموش شدیم ولی رفیق، اونقدر که حالا وقتی حال همو میپرسیم واسمون مهم نیست کِی جواب میدیم، دیگه مهم نیست پشتِ خط می مونیم یا رد می کنیم تماسِ همو دیگه مهم نیست یه روزی آرزومون از تهِ دل خندیدن توی شهر بود و زیرِ گوش هم آروم حرف زدن دیگه هیچی مهم نیست جز اینکه فقط یک شبایی دلتنگِ درد و دل کردنهامون میشیم، دلتنگِ صدای هم که آرام بخش روحمون بود حالا که زخمهامون خوب شده بیشتر تنهاییم، اونقدر که حاضریم باز غصه دار بشیم تا همدمِ لحظه های ملال انگیزِ هم بشیم اونقدر که دردِ زخمهارو به جون میخریم تا اونی که زخمهمونو میبنده تو باشی. بلکه ببینیم همو به بهانه غصه هامون اما واقعیت این نیست :) من به دلم میگم توام بگو " ما تنها امتدادِ غم های بیرویه هم بودیم که هیچوقت دست هایمان به هم نرسید " ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ شقایق عباسی
****►◄►◄**** خبر آمد خبری در راه است سرخوش آن دل که از آن آگاه است شاید این جمعه بیاید…شاید پرده از چهره گشاید…شاید دست افشان…پای کوبان می روم بر در سلطان خوبان می روم می روم بار دگر مستم کند بی سر و بی پا و بی دستم کند می روم کز خویشتن بیرون شوم در پی لیلا رخی مجنون شوم هر که نشناسد امام خویش را بر که بسپارد زمان خویش را با همه لحظه خوش آواییم در به در کوچه ی تنهاییم ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر نغمه ی تو از همه پر شور تر کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی کاش که همسایه ی ما می شدی مایه ی آسایه ی ما می شدی هر که به دیدار تو نایل شود یک شبه حلال مسائل شود دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ی ما را عطشی دست داد نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت نام تو آرامه ی جان من است نامه ی تو خط اوان من است ای نگهت خاست گه آفتاب در من ظلمت زده یک شب بتاب پرده برانداز ز چشم ترم تا بتوانم به رخت بنگرم ای نفست یارومدد کار ما کی و کجا وعده ی دیدار ما دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم کدام گوشه ی مشعر کدام گوشه ی منا به شوق وصل تو در انتظار بنشینم خبر آمد خبری در راه است سر خوش آن دل که از آن آگاه است شاید این جمعه بیاید…شاید پرده از چهره گشاید ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
oOoOoOoOoOoO دیگــــــــــر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کـــــــــــرد یک بار قسمـــــــت کردم چندین بــــــــــرابر شد oOoOoOoOoOoO
*♥♥♥♥*♥♥♥♥* به سلامتی رفیقای دیروز که شدن غریبه های امروز . . به سلامتی کسی که دلتنگشم اما قول دادم مزاحمش نشم . . هرکی بهت گفت دوست دارم باور نکن چون خیلیا میگن بارون رو دوست داریم اما با چتر میرن زیرش . . اینترنت قطع شه میلیون ها عاشق عشقشون رو فراموش میکنند *♥♥♥♥*♥♥♥♥*
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به همین سادگی ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتم های تلنبار شده در دل ما ماندیم و همه آن حسرت هایی که تنها با یک در آغوش کشیدن می ریخت ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان می آورد ما ماندیم و یک اندوه بزرگ... که ذره ذره اشک هایمان نه تنها این آتش را فرو نمی نشاند که سر بر می آوردش کاش می دانستم جمعه ای که دستت را به نشان خداحافظی فشردم آخرین بار است که دستانت را گرم حس می کنم کاش می دانستم تنها سه شب دیگر کنارت می آیم و دستانت را ..... و این بار سرد به دست می گیرم کاش این پرده ها نبود تا بار دیگر با سینه ای که نفس دارد در آغوش بکشمت و ببوسمت کاش می دانستم بار دیگر که می بینمت ؛ تو نمی بینی ام نگاه تو را مرگ می رباید کاش نبودم آن شب که چشمان از مرگ سرشارت را بر هم بگذارم با همین دستهایی که سه شب پیشترش خود تو فشرده بودیشان کاش نبودم آن وقت که پیکرت را بر میداشتم… کاش..کاش… کاش تو خود می دانی چقدر سختم بود و پیر شدم تا بخزم میان بستر آخرت به پهلو بخوابانمت و شانه ات را تکان دهم... تا تلقینت دهم… تا .… تا .. یادت هست پدر؟ تو همانی بودی که با یک تکان بیدار می شدی چقدر تکانت دادم و صدایت در نیامد که صدای استخوانهایت را جایش شنیدم حیف شدی پدر...حیف شدی و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی آرام آرام گرفته ای میان بسترت من ماندم و غم بزرگ بی پدری پدر , پدر از دست رفته ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چه غم انگیز است گذراندن دقایق بدون حضور تو پدر حرفهام رو میشنوی بغض نبودنت هیچ جا خالی نخواهد شد حتی اگر از چشای ناقابلم خون بباره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بابایی نازنینم یه عمر وحشت از دست دادنت خواب راحت رو ازم گرفته بود حالا که نیستی غم از دست دادنت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دلم برات تنگ شده درد هرگز ندیدنت منو میکشه پدر بیا و تنهاییم رو پر کن مثل اونوقت ها که از غرور داشتنت به همه فخر میفروختم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باباجون حس عجیبی دارم یه حسی به من نهیب میزنه دارم ازت دور میشم میدونی بعد رفتنت تنها با خاطراتت زنده ام تنها به این دلخوشم که تو دورادور هوامو داری اگه خدای نکرده نگاهت رو ازم بگیری چه کنم ؟ میدونی حتی یه لحظه ناراحتیت رو نمیتونم تحمل کنم پس خواهش میکنم برای خودسازی به من فرصت بده ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم