کلاس پنجم دبستان بودم *mamagh* *mamagh* با بچه ها تو حیاط مدرسه خر بازی میکردیم هر کی به هرکی میرسید جفتک میزد انصافا هیچ کدوم مثل من خر نبودن ، من از همشون خر تر بودم *modir* *modir* هر کی میومد جفتک میخورد خلاصه همین جوری که بازی میکردیم یکی از جفتک بچه ها خورد تو شکمم و اون موقع هیچی نفهمیدم از فرداش هی دل درد داشتم ، سه روز نرفتم مدرسه ، کلی خر کیف شده بودم بعده سه روز خونواده تصمیم گرفتن که بریم دکتر ، رفتیم دکتر دکتره گفت آپاندیست اود کرده و باید عمل بشی *gij_o_vij* *gij_o_vij* ولی چون من پیشینه مریضی قلبی داشتم همه جا عملم نمیکردند و باید جایی میرفتیم که متخصص قلب داشته باشه اونجا ،خلاصه هی ازین بیمارستان به اون بیمارستان هی ، تو آمبولانس منو جا به جا میکردند هی بابام منو میزاشت رو شونه اش و پیتیکو پیتیکو داخل این بیمارستانا بکوب میدوید *dingele dingo* اصن همین بابام باعث شد آپاندیسم بترکه ، منو گذاشته بود رو شونه اش و همچین که میدووید این کتفش رو فرو میکرد تو شکم من خلاصه داشت میدووید که یهو بالا اوردم روش و شروع شد *dingele dingo* ایشالا دور از جون همتون باشه ولی تا به حال اینقدر درد نکشیدم و نکشیده بودم ، نعره میزدم و فحشو کشیده بود دکتر ها میگفتم چوب تو اون آستیناتون رررررررررررررررررررسیدم تو اون مدرک پزشکیتون این مادره ما هم بالا سره من هی اشک میریخت میگفت نمیر *gerye* *gerye* همه بیمارستان میومدن ببینن من چم شده منم هر کی از دره اتاقی که توش منو بستری کرده بودن رد میشد فحشش میدادم *fosh* *fosh* خلاصه یهویه خانم پرستاره اومد *malos* *malos* اومد گفت میخوام بیهوشت کنم گفتم : ای ری#دم تو اون هوشت ، یهو خاموش شدم به هوش که اومدم فهمیدم تو بخش کودکان تخت خالی نبوده منو انداخته بودن تو بخش کهنسالان یه لباس بزرگه بزرگم بهم پوشونده بودن و ننم ، پاچشو داده بود بالا بغل دستم هم یه پیره زنه بود شبا که میخوابید صداای تراکتور میداد شبا ، خوووووور خوووووور پوووووور پوووووف خوووووور بعد از ظهر بود به هوش اومده بودم *gij* *gij* هی با این تخت برقیه وَر مبرفتم ، ازین تختای باحال که یه کنترل داره هی بالا پایین میشه برقی اند یه دکتر کچل هم هی چرت و پرت میگفت من حالیم نمیشد وقت شام که شده دیدم برا پیره زنه که خواب بود برنج و مرغ اوردن برا من سوپ اوردن ننمم قرصای مسهل میریخت داخل سوپ که سم رو از بدنم با اسهال بیارن بیرون منم که زیر عمل خیلی ازم انرژی رفته بود سریع غذامو با پیره زنه عوض کردم :khak: :khak: شب شده بود خوابیده بودم یهو دیدم غیر از صدای خوووور خوووور صدای تر تر و شور شور هم میاد و پیره زنه بدو بدو یه دستشو گرفته بود به پشتش و میدووید ، تا صبح سه جفت لباس عوض کرد ، قشنگ کف اتاق معلوم بود مسیری که میرفت *hazyon* *hazyon* خدایا از سره تخصیرات من بگذر ، خدایا خودت میدونی من بی گناهم پیره زنه فرداش مرخص شد ، یا اتاقشو عوض کردند و از ناچاری غذا رو زوری به خوردم میدادند نصف شب بود هی دشوریم میومد ،حال نداشتم برم ، هی دشوریم میومد هی حال نداشتم برم ، هی انداختم پشت گوش بعد دیگه دشوریم تند شده بود ننم هم خوابیده بود ، سریع پریدم پایین سِرومو انداختم رو چوب لباسی چرخ داره و دمپایی بزرگسالا رو پام کردم و پریدم تو سالن بیمارستان هی ایوری میگشتم نبود هی اونوری میگشتم نبود دشوریشون گم شده بود من هی ایور اونور گشتم پیدا نکردم خلاصه بعده یه ربع پیدا کردم دیگه داشت میریخت *amo_barghi* *amo_barghi* رفتم تو دشوری اومدم شلوارم رو در بیارم دیدم ، یا پیغمبل ننم شصتا گره زده به شلواره که بم بزرگ بود تا نیاد پایین ، دو ساعت به زور شلوارمو با زور کشیدم پایین نشستم سره سنگ از شانس بد شانسی شلنگ سِروم افتاده بود بین پاهام *O_0* *O_0* هی اومدم تنظیم کنم نریقم رو شلنگ سِروم ریقیدم تو دمپایام *gerye* *gerye* اومدم نریقم تو دمپایی ریقیدم تو پاچه شلوارم که تا خورده بود بالا *gerye* *gerye* اومدم نریقم تو پاچه شلوارم ریدم رو شلنگ *gerye_kharaki* *gerye_kharaki* نیم ساعت تو دشوری گریه میکردم بعد سرمو از دشوری اوردم بیرون داد زدم ننه *dali* *dali* ننم که دیده بود من نیستم اومده بود تو سالن اومد گفت چیه ؟ گفتم ننه من ری#دم :khak: :khak: ننم قَش کرده بود از خنده کفه بیمارستان هر دفه از خنده سرشو میکوبید به دیوار بیمارستان خلاصه لباس و مباسا رو عوض کردم فرداش یه پسره که میگفتن ته حالش ، یا تحالش ، یا یه چیزی تو این مایه هاشو عمل کرده بودن شده بود هم بازیه من تو بیمارستان سِروم هامونو میزاشتیم رو چوب لباسی ها و داخل سالن باشون اسکیت بازی میکردیم *shadi* *shadi* وسط بازی کردن سِروم هامون جا به جا شده بود همیجوری هی بدو بدو میکردیم *dingele dingo* *dingele dingo* یهو یکی از دکترا با یه مشت سیبیل اومد تو سالن و داد زد گفت چیکار میکنید بیمارستانو گذاشتید سرتون *bi asab* *bi asab* تا اومد بیرون من مثه شتر میدویدم با چوب لباسی یهو دیدم این هم بازیم نعره میکشه و عر عر عر داد میزد که واستا واستا *bi asab* *bi asab* منم فک میکردم این دکترهافتاده دنبالم و از ترس هی تند تر میدویدم *amo_barghi* *amo_barghi* تا حالا همچین سرعتی ندویده بودم یهو دیدم که جای سِروم تو دستم درد گرفت دیدم ای بابا چوب لباسی هامون با هم عوض شده ،این هم بازیم که سِرومش از دستش در اومده بود و دنباله من میدویده که سِروم من از دستم در نیاد * دمش گرم * ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ یه خاطره قدیمی که باز براتون گذاشتم بخونیدش
اینجا بسوزی یا بسوزانی مهم نیست حتی خصوصیات انسانی مهم نیست پای غزل ها قد بکش خود را برقصان نه .... هر کسی را هم برقصانی مهم نیست یک روز زیر سایه ام آرام بودی امروز آرامم بگریانی مهم نیست گل را اگر پرپر کنی آیا مهم است؟ روی حقیقت را بپوشانی مهم نیست ؟ فرقی ندارد عاشقم باشی ، نباشی عاشق شدن لای پریشانی مهم نیست فرقی ندارد قلب من با سنگ صحرا حتی برنجانی ، نرنجانی مهم نیست خیلی تحمل می کنم حتی خودم را اصلا برای تو مسلمانی مهم نیست
Morteza Pashaei-Ki Fekresho Mikard (128) لینک دانلود : 4 مگا بایت ► دانلود آهنگ ◄ ________________________________ ♥"تـــــــــو" کنارم باشی♥ ★مـــــن آنقدر ميخندم که مبادا خنده ی ديگری را ★ببینی! ★"تــــــــو" کنارم باشی♥ ★آنقدر به چشمانت خيره ميشوم که مبادا چشمان ★ديگری نگاهت را از مــن بدزدد! ♥"تـــــــــو" کنارم باشی♥ ★مـــن عميق تر نفس ميکشم که تمام عطرت سهم ★مـــن باشد! ♥"تـــــــــو" کنارم باشی♥ ★حـــــــال مــــــــــــن خــــوب اســــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــــت....... ★خیالت راحت !! ♥ "تـــــــــو" کنارم باشی♥ ★من جـز آغوش تو حتـے به ★دیوار هم تکیه نمے کــنــــــــم...
ﺩﻧﮓ .... ﺩﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﮔﯿﺞ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻋﻤﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﭘﯽ ﺩﺭﭘﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﻫﺮ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻡ ﮔﺬﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻧﻘﺶ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﮒ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻡ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻟﺬﺕ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﮕﺎﺭ ﻏﻤﯽ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻟﯿﮏ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻡ ﮔﺬﺭﺩ ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﻧﮓ ... ﺩﻧﮓ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﮕﺬﺷﺖ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﺎﺯ ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺷﺪ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﯽ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺳﺮﺩ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﯿﺰﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻧﮓ ﻟﺬﺕ ﺩﺍﺭﺩ ﺁﻭﯾﺰﻡ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺍﻭ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﻧﻘﺶ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﺩﻧﮓ... ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺭﻓﺖ ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﮔﺸﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯽ ﻟﺤﻈﻪ ﮔﺬﺭﺩ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﮔﯿﺮﺩ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺩﻭﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺭﮒ ﻣﻦ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺯﻫﺮ ﻭﺍﺭﻫﺎﻧﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻦ ﺭﺷﺘﻪ ﺣﺎﻝ ﻭﺯ ﺭﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﺩﺍﺩﻩ ﭘﯿﻮﻧﺪﻡ ﺑﺎ ﻓﮑﺮ ﺯﻭﺍﻝ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻧﻘﺶ ﭘﯽ ﻧﻘﺶ ﺩﮔﺮ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﻟﻐﺰﺩ ﺑﺮ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﮔﯿﺞ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻋﻤﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺯﻧﮓ ﺩﻧﮓ ... ﺩﻧﮓ ﺩﻧﮓ .
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم