►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
عاشق زنی مشو که میخواند
که زیاد گوش میدهد
زنی که مینویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر ، وهمآگین ، دیوانه
عاشق زنی مشو که میاندیشد
که میداند که داناست ، که توانِ پرواز دارد
به زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن میخندد یا میگرید
که قادر است جسمش را به روح بدل کند
و از آن بیشتر عاشق شعر است
( اینان خطرناکترینها هستند )
و یا زنی که میتواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد
و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد
عاشق زنی مشو که دوستدار سیاست است
مفرح ، هشیار ، نافرمان و جوابده است
و زنی سرکش که بی عدالتی را به طور ترسناکی می فهمد
و بینندۀ تلویزیون نیست
و چنین زنی زیباست
و از رد پای زمان بر پیکرش و چهره اش بیم ندارد
که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی
چرا که وقتی عاشق زنی از این دست میشوی
که با تو بماند یا نه
که عاشق تو باشد یا نه ؟!
اینگونه زن ، بازگشت ناپذیر است
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
مارتا ریورا گاریدو
یکی تعریف میکرد برای سفر به اصفهان رفته بودم
کنار سی و سه پل نشسته بودم
نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد
بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد
دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد
به عادت همیشگی ، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم
بلافاصله به سویم حـرکت کرد
در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد
بچه آمد و شکلات را گرفت
به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم
گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است
کار تو باعث میگردید که بچه
دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند
حال ما ایرانیها چگونه عمل میکنیم؟
بابا میشینه تو خونه جلوی بچه کوچک به زنش میگه
فلانی زنگ زد بگو من نیستم
مامانه به بچه میگه اگه غذاتو بخوری برات فلان چیزو میخرم بعد انگار نه انگار
بابا به بچه اش میگه مامانت اومد نگو من به مامان بزرگ زنگ زدم
بعد این بچه بزرگ میشه میره تو جامعه
معلمش میگه چرا مشق ننوشتی به راحتی دروغ میگه که خاله ام مرده بود نبودیم
فروشنده میشه مثل آب خوردن جنس بنجل را به دروغ جای اصلی میفروشه
مهندس میشه بجای دو متر یک متر فونداسیون میریزه
دکتر میشه ، اهمال در عمل جراحی را ایست قلبی گزارش میکنه
تولید کننده محصولات پروتئینی میشه ، گوشت شتر و اسب مصرف میکنه
رییس هواپیمائی میشه سقوط هواپیما را پای خلبان مرده میذاره
وارد سیاست میشه سر ملت شیره میماله
دروغ به اولین ابزار هر فرد برای دست یافتن به هدف تبدیل میشود
دروغ فساد و تباهی جامعه را به بار می آورد
اعتمادها را زایل میکند
لذت زندگی جمعی و مدنی را از بین میبرد
ظلم و بی عدالتی را گسترش میدهد
منشا بسیاری از معضلات اجتماعی دروغ است
دروغ ریشه جامعه را خشک میکند
دروغ در تمامی اجزای زندگی ما ایرانیها براحتی جاری است و چون سیلی که هر لحظه بزرگتر میشود در حال نابودی ما است
مادر ، از آن لحظه که بدلیل تنبلی خود ؛ شیشه شیر خالی را در دهان نوزاد قرار میدهد تا او را ساکت کند
آموزش دروغ را به او آغاز کرده است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
پی نوشت بنده : مطلب قابل تاملی بود
چرا ما که ادعا می کنیم مسلمونیم و فرهنگ ایرانیمون هم از قدیم دروغ رو بد می دونستن و تو دینمون دروغ رو گناه کبیره اعلام کردن و بلکه سرچشمه ی بیشتر فسادها و حتی میگیم دروغگو ، دشمنِ خداست راحت در مورد هر چیزی دروغ می گیم!؟
به بچه ها دروغ گفتن یاد میدیم ، بعد انتظار داریم بزرگ که شدن به ما کوچکترین دروغی نگن
آموزش عملی مخصوصا برا بچه های کوچیک بخصوص بچه های باهوش امروزی
پر کاربرد تره تا اینکه به حرف بگیم دروغ بده زشته جیزه نگیا
ولی عملا خودمون دروغ بگیم
البته تو جایی که آبرو یا جون کسی در خطره میشه مصلحتی دروغ گفت دین این رو قبول داره یا وقتی می خوای بین دو نفر رو آشتی بدی مثلا به دروغ بگی فلانی از خوبیات میگه و ... اینا مجاز شمرده شده
اما در حالت کلی و بخصوص وقتی پای احساسات یا حق کسی در میونه نباید دروغ گفت چون به دیگران ضرر زده میشه
یـــــــادمون نــــــره
جز راست نباید گفت * هر راست نشاید گفت