روزی مریدی نزد شیخ آمد و به او گفت که یکی از جنگجویان پادشاه مزاحم او و خانواده اش شده است و هر روز به نحوی آن ها را اذیت می کند
پسر جوان گفت که این جنگجوی پادشاه مبارزی بسیار جنگاور است و در سراسر سرزمین کسی سریع تر و پر شتاب تر از او حرکات رزمی را اجرا نمی کند
به همین خاطر هیچ کس جرات مبارزه با او را ندارد
این جنگجو نامش "خشتک برقی " است و آنچنان حرکات رزمی را به سرعت اجرا می کند که حتی قوی ترین رزم آوران هم در مقابل سرعت ضربات او کم می آورند
من چگونه می توانم از خودم و حریم خانواده ام در مقابل او دفاع کنم؟
شیخ گوزخندی زد و گفت
او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه او را سرجایش بنشان
مرید جوان لبخند تلخی زد و گفت
یا شیخ چرت میگویی ؟؟
او «خشتک برقی » است و سریع تر از برق ضربات خود را وارد می سازد ، من چگونه می توانم به سرعت به او ضربه بزنم؟
شیخ با خشتکی مطمئن گفت
او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه سر جایش بنشان ! برای تمرین ضربه زنی سریع هم فردا نزد من آی تا به تو راه سریع تر جنگیدن را بیاموزم
فردای آن روز مرید جوان لباس تمرین رزم به تن کرد و مقابل شیخ ایستاد
شیخ از جا برخاست به آهستگی دستانش را بالا برد و با چرخش همزمان بدن و دست و سر و کمر و پاهایش ژست مردی را گرفت که قصد دارد به مرید جوان ضربه بزند
اما نکته اینجا بود که شیخ حرکت ضربه زنی را با سرعتی فوق العاده کم و تقریبا صفر انجام داد
یک ضربه شیخ به صورت مرید نزدیک یک ساعت طول کشید
مرید جوان ابتدا مات و مبهوت به این بازی آهسته شیخ خیره شد و سپس با بی تفاوتی در گوشه ای نشست
یک ساعت بعد وقتی نمایش ضربه زنی شیخ به اتمام رسید
شیخ از مرید خواست تا با سرعتی بسیار کمتر از او همان ضربه را اجرا کند
مرید با اعتراض فریاد زد
که حریف او سریع ترین مبارز سرزمین است ، آن وقت شیخ با این حرکات آهسته و لاک پشت وار می خواهد روش مبارزه با خشتک برق را آموزش دهد؟
اما شیخ با اطمینان به مرید گفت
که این تنها راه مبارزه است و او چاره ای جز اطاعت را ندارد
مرید به ناچار حرکات رزمی را با سرعتی فوق العاده کم اجرا نمود
یک حرکت چرخیدن که در حالت عادی در کسری از ثانیه قابل انجام بود به دستور شیخ در دو ساعت انجام شد
روزهای بعد نیز شیخ حرکات جدید را با همین شکل یعنی اجرای حرکات چند ثانیه ای در چند ساعت آموزش داد
سرانجام روز مبارزه فرا رسید
مرید جوان مقابل جنگجوی پادشاه ایستاد و از او خواست تا دست از سر خانواده اش بردارد
جنگجوی پادشاه خشمگین بدون هیچ توضیحی دست به شمشیر برد و به سوی مرید جوان حمله کرد
اما مرید جوان با سرعتی باور نکردنی سر و صورت افسر را زیر ضربات خود گرفت و خشتک او را به سرش کشید در یک چشم به هم زدن خشتک برقی را بر زمین کوبید
و همه ساکنان دهکده که از بالای پشت بام در حال مشاهده بودن ، بعد از دیدن این صحنه خشتک دریدن و روی پشتبوم ریدن
عده ایی نیز از خشتک میدریدن و از همان پشت بام آهسته آهسته به دیار باقی شتافتن
خشتک برقی که بسیار ترسیده بود ؛ خواست تا پا به فرار بگذارد ولی در مسیر چند بار برق خشتکش را گرفت و به سگ تبدیل شد
مرید جوان که تازه فهمیده بود چکاری کرده از خوشحالیه زیاد از خشتکش رعد و برقی زد و چند تن را به هلاکت رساند
شیخ با دیدن این پیروزی بسیار تعجب کرد و از خوشحالی زیاد دامنی عربی به پا کرد و با ذکره محض رضای دخترون خودومو تو گِل میپلکونوم
شروع به رقصیدن وسط میدان نبرد کرد
مرید بعد از چند روز به نزد شیخ آمد او به شیخ گفت
یا شیخ ! من که تمام حرکات را آهسته اجرا کردم چگونه بود که هنگام رزم واقعی این قدر سریع عمل کردم؟
تک تک اجزای وجود تو در تمرینات آهسته تمام جزئیات فرم های مبارزه را ثبت کردند و با فرصت کافی ریزه کاری های تک تک حرکات را برای خود تحلیل کردند
به این ترتیب هنگام رزم واقعی بدن تو فارغ از همه چیز دقیقا می دانست چه حرکتی را به چه شکل درستی باید انجام دهد و به طور خودکار آن حرکت را با حداکثر سرعت اجرا کرد
در واقع سرعت اجرای حرکات تو به خاطر تمرین آهسته آن بود
هرچه تمرین آهسته تر باشد سرعت اجرا در شرایط واقعی بیشتر است
مرید بعد از شنیدن این حرف نتوانست ولتاژ خشتک خود را کنترل کند و برق او را خشک کرد و از خشک شده ی او به عنوان مجسمه ی پیروزی در میدان دهکده استفاده میکنند
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
در زندگی هم اگر می خواهی بهترین باشی باید عجله و شتاب را کنار بگذاری و تمام حرکات را ابتدا به صورت آهسته مسلط شوی
فقط با صبر و حوصله و سرعت پایین است که می توان به سریع ترین و پیچیده ترین امور زندگی مسلط شد
راز موفقیت آنها که سریع ترین هستند همین است. تمرین در سرعت پایین. به همین سادگی
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
داستانک ها ی شیخ و مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده در خنگولستان
این داستان های اینجا ساخته میشن ؛ اگه جای دیگه دیدید مطمعن باشید که از خنگولستان کپی شدن