♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ درجامعه ما هرگاه ازخوبی های کسی صحبتی به میان آید دیگران سکوت می کنند و هرگاه ازبدی های کسی حرفی به میان آید اظهار نظرهای دیگران از هرطرف آغاز می گردد و این بزرگترین مصیبت ماست
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کسی که درباره ی پول و دستمزدش زیاد اصرار نمیکند و خیال میکند دیگران انصاف و شعور دارند احمق نیست، مناعت طبع دارد کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمیگذارد، احمق نیست، منظم و محترم است کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض میدهد یا ضامن وام آنها میشود و به دروغ نمیگوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است کسی که معایب و کاستی های دیگران به رویشان نمی آورد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است كسی كه در مقابل بی ادبی و بی شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت ميكند و مانند آنها توهين و بددهنی نميكند، احمق نيست. مودب و باشخصيت است انسان بودن هزينه سنگينی دارد
^^^^^*^^^^^ یک روزباید باخودم به یک گردش عجیب بروم یک جای خلوت اما شلوغ بشینم و با خودم حرف بزنم جمع و تفریق کنم گذشته ام را از رفتن و بودن و آمدن و نیمه راهی ها یادکنم خوبی ها یک طرف وبدی ها طرف دیگر بدی ها را همانجا با آدمهایشان چال کنم خوبی ها را آنقدر درخیالم ضرب کنم تا جای کمبود ها را بگیرد باید بچسبم به تولدی دوباره انگاری منی قبل ازمن وجود نداشته است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دقت کردین وقتی میری سفر تمام بدی های زندگی رو فراموش میکنی وای منو اون قسمت تشو دوست دارم که از دیدن منظره لذت میبرم یه لحظه به مطالب من ادامه نده وبه سوالم فکر کن ازت میخوام دوتا سوال بکنم دنیا از نظرت چه رنگیه ؟؟ .................... دنیای من قرمزه به رنگ عشق تا حالا شده بگی (مطمئنا شده)بگی ببخشید، چه دنیای گوهی آره میدونم دنیا بالا پایین سراشیبی های زیادی داره ولی باید تو دنیا غیر از بدی هاش به خوبی هاش فکر کنی انسان های خوب : متاسفانه نداریم رعایت قانون: متاسفانه اینم نداریم فکر کردن به بهتر شدن جامه : متاسفانه هیچ غلطی نمیکنن اصن ولش کن مهم اینکه خودت خوب باشی دلت پاک باشه همین به امید بهتر شدن جامه مرسی از نگاه های با ارزشتون نوشته شده توسط روشا
^^^^^*^^^^^ گوشه ی چادر مادرم را میگرفتم باهم میرفتیم مخابرات نبش کوچه ششم میگفتند مخابرات اما اسمش اصلا مخابرات نبود که همیشهی خدا هم شلوغ بود نوبت میگرفتیم و مینشستیم بعد از چند دقیقه صدا میزدند و میگفتند خانم فلانی کابین شمارهی سه یک اتاقک چوبی نیم در نیم یک تلفن قدیمی و کثیف روی دیوار و بوی عرق نفر قبلی اما چه ذوقی داشتیم تقریبا هر دو روز یک بار میآمدیم تلفن میزدیم و چند دقیقهای با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم محل ما سیمکشی تلفن نداشت که آنها هم که داشتند وضعشان تقریبا همین بود حرف زیاد داشتیم اما مجبور بودیم زود قطع کنیم قطع نمیکردیم خودش قطع میشد ارتباط ها کم بود اما با جان و دل با ذوق و شوق حرف ها هیچوقت تکراری نمیشد همه برای هم وقت داشتند هیچکس تیک دوم تلفنش را برنمیداشت که مثلا صدایت را هنوز نشنیده ام هیچکس حرف هایش را ادیت نمیکرد دوستتدارم هایش را پاک نمیکرد جایش نقطه بگذارد وقتی میگفت دلم برایت تنگ شده شک نداشت که میگفت صدا را که نمیشد پاک کرد میرسید گروه هم نداشتیم اما هروقت تلفن میزدیم حتما یکی بود که آنلاین باشد و جوابمان را بدهد آن روزها یک مخابراتِ نبش کوچهی ششم بود و یک دنیا عشق که همه را از سیمهای تلفنش رد میکردیم اما امروز یک دنیا وسیلهی ارتباطی که یک "دلم برایت تنگ شده" از امواجشان رد نمیشود اگر هم رد شود، میشود پاکش کرد میترسم در بروز رسانی بعدی همدیگر را هم بتوانیم پاک کنیم مادربزرگ هم که چت بلد نیست راستی ...چادر مادرم ^^^^^*^^^^^ رضا باقری
*♥♥♥♥*♥♥♥♥* از هیچ وضعیتی ناراحت نباشید تا وزن و سنگینی خودش را از دست بدهد وقتی به اندیشه های منفی توجه می کنیم، به آنها پر و بال می دهیم بی اعتنا به ظاهر امور، جوری وانمود کنید که انگار همه چیز دارد به نحوی جادویی مطابق میل شما پیش می رود همه ی اندیشه های مربوط به ترس، شکست، نفرت، و بدخواهی مانند علف های هرز یک باغ هستند که باغبان آنها را نکاشته و نمی خواهد پس همه هدف خود را با دیدی مثبت ، روی نتجه نهایی متمرکز کنیم *@***/*
یه عده ی قریب به اتفاق از مردم هم هستن که خوبی هات رو اصلا به خاطر نمیسپارن که بخوان فراموشش کنن ولی بدی هات رو با بالاترین امنیت . . . تو حافظشون سیو میکنن ♦♦---------------♦♦
یادش بخیر شما هم وقتی بوی مهر میاد یاد خاطراتتون توی مدرسه می افتید؟ گریه های روز اول مدرسه... تازه ابتدای یک دوران شیرین رو نوید می داد هر روز با کلی سختی از خواب خوش بیدار می شدیم و به مدرسه می رفتیم مبصر اسم بچه های بد رو روی تخته سیاه می نوشت بعضی وقت ها تعداد ضربدرهای جلو اسم ها از تخته می زد بیرون هرچند بدی های اون روزهامون نهایتا این بود که با دانه های ماش که داخل لوله خالی خودکار می گذاشتیم سر به سر همکلاسی مون بگذاریم یاد دویدن تو حیاط موقع زنگ تفریح بخیر و انتظار برای تموم شدن زنگ آخر و برگشتن به خونه چه دل کوچکی و چه انتظار کودکانه ای راستی یادتون میاد اولیا شلختن دومیا پا تختن .... سومیا زنگ فارسی موقع خوندن از روی متن درس، معلم به شکل غافلگیرانه ای اسمت رو صدا می زد تا ادامه درس رو بخونی، چه استرسی میومد سراغت اگه حواست به درس نبود :) کوکب خانم تصمیم کبری روباه و زاغ دهقان فداکار چوپان دروغگو پترس فداکار دو درخت و صدها داستان ساده و بامزه دیگه که هنوز فراموششون نکردیم اول کلاس با تصویر ناشیانه ای که از معلم روی تخته کشیده بودیم... و لبخند معلم روز معلم با هدیه هایی که معمولا یه جور بودن زنگ ورزش تنها زنگی بود که همه عاشقش بودن به جز شاگرد اول ها و زنگ هنر!!! که هیچ وقت نتونستم یاد بگیرم با اون قلم نی خوش خط بنویسم دهه فجر و گروه های سرود (که فقط ردیف جلو شعر رو حفظ می کردن و پشت سری ها از روی کاغذی که پشت لباس جلویی ها چسبیده بود شعر رو می خوندن) کاغذ دیواری های رنگارنگ روی دیوار با کلی مطلب که سرمون رو گرم می کرد یاد همه شون بخیر یعنی بچه های امروز هم 25 سال دیگه همین حس امروز ما رو خواهند داشت؟ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ داداش طاها
بزرگی در خواب شیطان رادید ریشش را گرفت که تو دشمن بشری و مایه همه شرارت ها بیدار شد ریش خودش در دستش بود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ وقتی مسئولیت تمام نیکی و بدی ها، ناکامی ها و پیروزی ها در زندگی متوجه خود فرد باشد بدین معنا است که انسان جز خودش دوست و دشمنی ندارد هرچه به او می رسد چه زشتی و چه زیبایی از ناحیه خودش است ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ قرآن کریم هرچه از انواع نیکویی به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از نفس توست
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم