♥♥.♥♥♥.♥♥♥ میگویند خنده بر هر دردی دواست وقتی لبانت با لبخند میگشاید چهرات مانند گلی بهاری شکوفه میزد بخند تا دلت بهاری باشد بخند تا برف های غم زمستان مانند بهمن از چهره ات سرازیر شود بخند تا دلت مانند برگ های پاییز آزاد باشد بخند تا مانند خورشید تابستان مهربان باشی دلنوشته از کیارش
o*o*o*o*o*o*o*o تو که می آیی نوشته هایم را میخوانی وبی هیچ نشانی میروی صبر کن ی نگا به من کن ببینم هنوز لبخند بر روی لبانت هست و زیر لب میگویی که همون دیوونه ای بهت حسودیم میشه آخه تو می آیی نوشته های کسی که دوستش داری را میخوانی اما من او برای من هیج جا نمینویسد تا بخوانم او تمام دوس داشتنش را در قلبش حفظ میکند وغم نداشتنش را تنهایی به دوش میکشد میخندم هنگام نوشتن،خصوصادلنوشته هایم با تمام وجود حس کن لبخند مرا بخند تا ببینم لبخندت را دلم برای لبخندهای از ته دلت تنگ شده خب دیگه بسه انقد نخند لوس میشی خب چیکار کنم الان یهو حس نوشتنم تموم شد *vakh_vakh* *hir_hir* o*o*o*o*o*o*o*o خیلی سعی کردم حداقل این دفعه پست حسی ولی بازم نتونستم *vakh_vakh* *goz_khand*
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ شروع کرد تند تند راه رفتن خیلی عصبانی بود دست منو گرفته بود و با خودش میکشید.. رسیدیم سرِ چارراه با یه نگاهِ خیلی جدی گفت همین جا وایسا تا من بیام رفتش سمتِ مغازه گل فروشی بعد چند دقیقه دیدم اومد سمتم یه شاخه رز دستش بود بلند داد زد دوستت دارم میفهمی؟؟ جواب ندادم دوباره صداشو انداخت تو سرش و بلندتر از قبل گفت: آااااااای ایها الناس من عااااااشقشم همه ببینید خندم گرفته بود مثلِ پسر بچه هایی که واسه خریدنِ اسباب بازی تو خیابون بلند بلند گریه میکنن و داد میزنن اومد درِ گوشم گفت قهر که میکنی همینجوری میشم یه دیوونه که حاضره دنیاشو واسه خندیدنت بده تو حتی چشماتم میخنده واسم دو خط بخند تا قد یه شاهنامه تو دلم قند آب کنن ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ یونس مقصودی 📚چشم هایش میخندید
^^^^^*^^^^^ نمیدونم چرا گاهی اوقات الکی الکی دلم میگیره همینجوری کشکی یه دفعه میبینم از اوج خنده رسیدم به فکرای الکی و بیهوده اصن نمیدونم چرا،چطور اصن به چه دلیلی اینجوری شدم؟ همش باخودم فکر میکنم خب الان من از زندگی چی میخوام؟ هیچوقتم به جواب نمیرسم فکر کنم جواب این الکی خندیدنامو اینکه به قول خیلیا به ترک دیوارم میخندم همین باشه چون من رسیدم به سن هفده سالگی و هنووووز نمیدونم از زندگی چی میخوام،اصن هدفم چیه؟ این سوالیه که هرسال تولدم از خودم میپرسم و هیچ وقت یه جواب ثابت پیدا نمیکنم توبچگی که خواستم عروسکی بود که دختر خالم شبیهش داشته ومنم میخواستم،بزرگترکه شدم میخواستم خواننده شم،سال بعدش از فلان نفر خوشم اومده بود توعالم بچگی اونو از خدا طلب میکردم:/ ولی حالا...خالیه خالیم اصن موندم من چجوری تا اینجارو اومدم،نه امیدی نه انگیزه ای هیچییی،خداشاهده یه ظرف خالی پرتر از منه چون اون حداقل انگیزش همون هوای داخلشه من چی پس؟؟ بعضی وقتا میشینم جلو آینه ساعتها به خودم زل میزنم بلکه بتونم یه چیزی پیداکنم ولی همیشه خودم از خودم خسته میشم،گاهی اوقات فکرمیکنم که چقد بی مصرفم واقعا تنهاکاری که توش ماهرم خندیدنه ، ولی خنده کی نون و آب شده واسه آدم که واسه من بشه اینم دروغه که میگن بخند تا دنیابه روت بخنده والاما پدرمون دراومد ازبس خندیدیمو این دنیا نیش خندم نزد چه برسه به خنده تازه یه زهرمارم همیشه میزنه تنگش خلاصه سرتونو درد نیارم گفتم این شبه عیدی یه دردودلی باتون بکنم هم شماحوصلتون نپوکه هم خودم خالی شم عیده همتوووون پیشاپیش مباااارک بااااشه،درسه پسته گرونه گیر نمیاد ولی نخودچی که هنوز هس😊بزنید بر بدن شاد شین❤ ازطرف دوستدار همیشگیتون😍بانو ^^^^^*^^^^^ ŋ.ム
دین: خوشگلی زنها با دیوونگی شون ارتباط مستقیم داره! هرچقدر خوشگل ترن دیوونه ترن! سیندی: توهین قشنگی بود! خوشم اومد Blue Valentine ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ همین که بعد از 4 سال جدایی، دونفر باز باهم دعوا میکنن، یعنی هنوز یه چیزایی بینشون هست گذشته ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خانمها سنشون بالای ۱۸ سال نمیره از اون به بعد به ماهاشون اضافه میشه . . . . . مثلا ۱۸ سالو ۶۰۰۰ ماه 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ دختر و پسر اصفهانی دوستیشون به هم میزنن پسره : حلالِد نیمیکونَم هر چی خرجِد کردم دختره : چیچیا خرجم کردی؟ عِز روزی اول تک زنگ میزدی که زنگِد بزنم، روزی 5 تومن کارت شارژ منا تیغ میزِدی، میرفتیم بیرون میبردیم لبی رودخونه میگفتی هوا بخور، هوا خوبِس یبارم که بردیم کافی شاپ افتتاحیه کافی شاپیه بود مُفتی بود برامون دیگه چیچی میگوی؟؟ پسراصفهانی : عا احساساتی پاکما چیچی میگوی که خرجِد کردم؟؟ 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ احمد نترس برق نداره فقط بگیر دستت بگو الو . . . . . . گراهام بل در حال نشان دادن تلفن به جاناتی 😂😁😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ تو یه کم بمیر اگه بد بود برگرد . . . . . . آخرین ترفند عزراییل برای راضی کردن جاناتی 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه بار خواستم خودکشی کنم التماسهای پدرم رو که دیدم منصرف شدم . . . . . میگفت خیلی خودخواهی داری ما رو از یارانهات محروم میکنی 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفیقای حضرت ابراهیم هر وقت میخواستن باهاش شوخی کنن میرفتن کنارش میخوندن : شده ام بت پرست تو، قسم به چشمونِ مستِ تو . . . . . . حضرت هم با تبر میفتادن دنبالشون 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ـ عشقم الان چی تنته؟ ـ کمربند انتحاری 😂 . . . . . . عاشقانه های داع.شی 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺷﺮﻁ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ؛ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺭﻭ از ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯﺵ ﮐﻢ ﺑﺸﻪ بیاری من بخورم😂 ﭘﺴﺮ ﺭفت و ﺑﺮﮔﺸﺖ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮﻩ و اونو خورد 😂 ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻣﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻻ ﭘﺮ ﺑﻮد ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺷﮑﻬﺎﻡ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ولی چون کافی نبود توش شاشیــــدم . . . . . . این قرار بود عاشقانه بشه ولی هر کاری کردم نشد 😂 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به خنگه میگن چرا پاهات رو باز کردی نشستی جلوی بانک . . . . . . میگه : آخه الان رادیو گفت به باز نشسته ها وام میدن 😂😜 ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه سریاهم میرن توالت فک میکنن مسابقات قوی ترین مردان جهانه . . . . . ازبس که شیروسفت میبندن ادم میخواد بازش کنه یه بار دیگه میرینه 😂😁😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ تیپ میزنی میری بیرون سگم نیست برات هاپ هاپ کنه . . . . . حالاکافیع ساعت 12شب باشلوار کردی بری بیرون بخوای نوشابه بخوری ازعشق اولت گرفته تا استاد دانشگاه وشهردار منطقه جلوت سبز میشن والا 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به پسره میگن چرا ماه رمضونا با دوس دخترت نمیحرفی . . . . . . میگه چون باید نفسم صداش کنم و این گوه خوریه منم روزه ام روزم باطل میشه ینی کشته مرده اعتقادات مردمم 😂😁😂 ارسال شده توسط مهدیس ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه سلامی بکنیم به اون پسری که بابا و مامانش رفتن سرکیفش سیگار پیدا کنن ولی . . . رژلب های رنگی پیداکردن 😂 . . . . . سلام بدبخت 😂😜 ارسال شده توسط مهدیس
عاقا سال دوم هنرستان بود یه رفیق داشتیم فامیلش گلی زاده بود ؛ این مثه سمور بود لامصب ؛ هی فس و فس وسط کلاس ول میداد :khak: :khak: حالا ایناش به کنار لامصب یه سیستم رفتاری داشت که هر جا که بود تا میخواست فس بده میومد پیش من فِسشو میداد اینقد بقل من فِس داده بود که کلن بوی فِس گرفته بودم *ey_khoda* *ey_khoda* یبار سره کلاس زبان بود ، معلم داشت ریدینگ متن درسو میخوند منم از شانس جا نبود نشسته نبودم نیم کت دوم یعنی بین من و میز معلم یه نیمکت بیشتر نبود یهو دیدم مثه گوریل داره هِن هِن کنان میشینه رو نیمکت بچه ها تا ازون ور کلاس بیاد پیش من *O_0* *O_0* یه ثانیه میشست رو این نیمکت بعد تا معلم حواسش میرفت به کتاب میپرید به یه نیمکت دیگه تا رسید به من *narahat* *narahat* اومد نشست بقل من ؛ گفتم گُلی جون خودت خیلی ضایس ، نیمکت دومه بزار بریم همون نیمکت آخر هی فِس بده برا خودت *gerye* *gerye* خودشو یِوَری کرد و گفت دیگه دیره دیگه دیره *gerye_kharaki* *gerye_kharaki* یه فسی داد از خودش بیرون لامصب انگار سگ مرده بود تو شکمش بعدش مث شتر مرغ فرار کرد *amo_barghi* *amo_barghi* همیجوری که فرار میکرد این بوی فس پشتش به حرکت در اومد به هرکدوم بچه های دیگه میرسید پژمرده میشد میوفتاد دو سه نفر هم تشنج کردند بعدم نشت رو یه نیمکت به معلم لبخند میزد *labkhand* *labkhand* بچه ها هم یکی یکی بی تابی میکردند و به بقل دستیشون نگاه میکردند و میگفتند : تو بوودی !!؟؟؟ بعد همیجوری این حاله ی سموری تو کلاس پخش میشد استاد داشت ریدینگ میخوند آی گو تو اسکول اوری دِی ...... آی گو تو سرتون اخمخای بیشعور *bi asab* *bi asab* *bi asab* همین تا بوی فِس به دماغش رسید کنترل خودشو از دست داد سریع از کلاس فرار کرد بعد رفت یه ربع دیگه نا ناظم اومد گفت آقای ناظم اینجا یا جای منه یا جای این چسو ها *bi asab* *bi asab* ناظم هم عصبانی شده بود ؛ گفت رسیدگی میکنیم حتما بعدش رفت معلم زبانه گفت نفری پنج نمره از تک تکتون کم میکنم مثه خیار فروختمش گلی زاده رو والا من همیجوریش ده یازده میگرفتم پنج نمره هم کم میکرد صفر میشدم بعد معلمه بقله اسمش با خودکار قرمز نوشت _ چ وقت حضور غیابم میگفت گو#هی زاده اونم میگفت حاضر ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ برگی از دفترچه خاطرات شیخ المریض لیست خاطره های گذاشته شده تا به امروز ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم