* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * میگفت برو واسه خودت یه حلقه بخر! گفتم حلقه واسه چی؟!؟ گفت واسه اینکه با هدفات و آرزوهات ازدواج کنی! حلقه رو دستت کن که هرجا خواستی تنبلی کنی و جا بزنی یادت بیفته یه تعهدی با آرزوهات داری؛یادت بیفته جا زدن،خیانته و تو تعهد داری به خودت،به آرزوهات و به قلبت :)❤️
..*~~~~~~~*.. صدایی تلویزیون رو زیاد کرد و گفت: ماشالله جوون برازندهایه برو و رو هم داره ، خدا برا پدر و مادرش حفظش کنه گفتم : بله که برو و رو داره پس فکر کردی من برا چی میشینم پا تلویزیون برا همین برو و رو قشنگشه گفت : خجالت هم خوب چیزیه مادر اومدم جواب بدم که مجری تلویزیون صداشو بلند کرد و گفت : ما تو فیزیولوژی بدنمون جایگاه خندیدن دهان و لب و دندانِ و تو طول عمرمون یاد گرفتیم برا تشخیص خنده واقعی و غیر واقعی به چشم های طرف مقابلمون نگاه کنیم هیچ وقت هم نپرسیدم حالا چرا چشم ها چرا گوش ها نه چراا دست هاا نه بعد مجری تلویزیون با حالت جدی گفت : بنظرتون اگه دست ها جایگاه خنده بودند الان دست هاتون میخندیدند یا نه به دست هاتون نگاه کنید که بعد اینکه از استدیو شمار دو برگشتیم کلی حرف با هم داریم که درباره اش بزنیم با مکثی گفت : بریم و برگردیم دستام رو بالا بردم و آماده یه قد کشیدن حسابی بودم که گفت : ارغوان بنظرت دستا من میخندند ؟ با حالت کرخی ناشی از قد نکشیدن بلند شدم و رفتم پیشش نشستم دست هاشون تو دستم گرفتم گفتم : نمیدونم عزیز خودت چی فکر میکنی ؟ گفت : نمیدونم اگه میخندیدند که تو براشون کِرم نمیخریدی با خنده گفتم : عزیز داری هر بهونه ای میاری که کِرم به دستهات نزنی آخه چه دشمنی با این کرم بدبخت داری هرچی هست بهتر از این حنا های زشت و نامرتبه گفت : نگو اینجوری این حنا ها رو عبدالله خدابیامرز دو سه ماه پیش رو دستام گذاشت این آخریا چشماش درست نمیدید که اینطوری شده وگرنه جوون و برنا که بود موقعی که میخواست برام حنا بزاره چنان طرح و نقشی میکشید که بیا و ببین گفتم : حالا چرا خودت حنا نمیزاشتی گفت : آخه همون روز حنابندون فهمید من از بوی حنا بدم میاد خودش برام گذاشت خنده ای کرد و گفت : یادش بخیر همون شب در گوشم گفت زنم که شدی تا آخر عمر خودم برات حنا میزارم دیگه با این حرفی که زد پاش رو بیل موند و تا آخر عمرش برام حنا میزاشت خدابیامرزدش لبخندی زدمو گفتم : بنظرت دست هایی که یه عمر پذیرای تحفهی حنایی رنگ یار بودند میخندند یا نمیخندند گفت : والا مادر منکه سر در نمییار تو چی میگی ولی تا خواست حرفشو ادامه بده توجهش به مجری تلویزیون جلب شد و سکوت کرد مجری گفت : خندیدن دست ها به این معنی نیست که دست های بدون چین و چروک داشته باشیم یا اینکه جای هیچ زخمی رو دست هامون نباشه شاید همون طرف با هر زخمی که رو دست به وجود اومده یه خاطره داشته باشه البته اینم باید اضافه کنم زخم هایی که ناخودآگاه رو دست ایجاد شده رو عرض میکنم نه زخم های که متاسفانه خودآگاه ایجاد میشن صداشو صاف کرد و گفت : از بحثمون خارج نشیم بله داشتم خدمتون عرض میکردم گاهی وقتا هر چین و چروکی رو دست هر رنگی هر زخم ناخدآگاهی رو دستامون میتونه برامون تداعی یه خاطره تلخ و شیرین باشه که الان با یادآوری شون لبخند میزنیم یا ناراحت میشیم این یعنی دستا های ما روح دارند و میتونند لبخند بزنن یا حتی بعضی وقتا گریه کنن
ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این میارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیبی نمیزند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگیها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفتهاند ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ اندازه نگه دارکه اندازه نکوست، هم لایق دشمن است و هم لایق دوست 😍
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دهان شماخروجی افکار شماست وقتی باز میشود سریعترین راه برای درک شخصیتتان دراختیار مخاطب قرار میگیرد مواظب ویترین شعورتان باشید تا افکار و وجودتان خریدارهای بیشتر داشته باشد
^^^^^*^^^^^ حاول أن تحب أحزانك لعلها ترحل كما يرحل كل شيء نحبه سعی کن دوستدار غمهایت باشی شاید بروند،بسان تمام چیزهایی که دوست داریم و میروند :)☁️ انيس منصور
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم