*~~~*****~~~* معمولا کسانی که اعصاب ندارند یا ناراحت و غمگین هستند، جایی در اعماق روده کورشان، کنار اپاندیس خود، تکه عنی گیر افتاده دارند که سالهاست انجا جا خوش کرده که اشعات خود را به غده هیپوفیز و غدد بزاق میرساند و از ان طریق با پیام های عصبی که از سوی این غدد به مغز ارسال میشود به انجا نیز راه پیدا میکند و باعث نابودی سیستم شادی فرد میشود راه حل درمان این افراد فقط و فقط ریقمال کردن انها است،میتوانید از ریق کره خر ماده(عنبر نسار) استفاده کنید به این صورت که ریق خر را درون کمد وی جا کنید تا بوی انرا بگیرد و فرد از بوی لباس های خود به کما برود، یا میتوانید وی را با فردی اسهالی سه روز در دسشویی عمومی زندانی کنید تا ریق کنار اپاندیسش از راه سوراخ های دماغش دربیاید ولی این روش ها کاربرد چندانی ندارند چون فقط بر روی بعضی افراد که دارای پوستی چرب هستند عمل میکند و درمان کلی این بیماری همان ریقمال کردن است، ریقمال روشی است که در مصر باستان انجام میشده؛ به این صورت که ریق انسانی که هر دم اسهال دارد را بر روی کله فرد میریختند و از موها تا نک انگشتان پایش را با ان ماساژ میدادند. ولی امروزه با پیشرفت تکلونوژی شما میتوانید با دستگاه های تمام پیشرفته این کاررا انجام دهید و از شر اینگونه انسان ها راحت شوید دستگاه ریقمال دکتر شیدولی یکی بخرید چارتا ببرید *~~~*****~~~*
واسه آدمی که دلخوشی نداره روزهای هفته چه فرقی میکنه؟ فقط میگذرونه که تموم بشه،وقت کُشی میکنه تا حالا به یه فوتبالیست،به یه ورزشکار که خسته شده و نمیتونه ادامه بده خوب نگاه کردی؟ اصلن دیگه نتیجه بازی مهم نیست واسش،فقط وقت کشی میکنه که بازی تموم بشه دیگه حال جنگیدن و ادامه دادن نداره یجور رفعِ تکلیف شاید خیلی از آدمایی که اطرافت میبینی دارن وقت کشی میکنن نه زندگی.یجور رفع تکلیفِ نفس کشیدن،کنار اومدن با سرنوشت. دوره راهنمایی یه همکلاسیِ خنگ داشتم که روز و تاریخ هیچ وقت یادش نمیموند معلم تاریخمون خیلی سخت گیر بود و اخلاق گندی داشت،چند جلسه یه بار بی هوا وسط کلاس میرفت بالای سر این دوستم و میپرسید بگو ببینم امروز چندمه؟ بنده خدا هول میکرد،هی اینورو نگاه کن اونورو نگاه کن اما از ترس معلم کسی جرات نمیکرد بهش برسونه معلممون یه خط کش چوبی داشت که بچه ها میگفتن تمام سه ماه تابستون میخوابونه توی روغن و میذاره جلوی پنجره تا آفتاب خوب بهش بتابه وقتی به پوست اصابت میکرد تمام تن آدم میسوخت هر چند جلسه یه بار این دوستم رو با این خط کش تنبیه میکرد انقدر خط کش خورده بود کفِ دستش که دیگه پوست کلفت شده بود و اصلن براش مهم نبود تاریخ رو یاد بگیره گذشت...چند سال بعد این دوستم رو اتفاقی توی خیابون دیدم تا چشمم خورد بهش بدون سلام و علیک پرسیدم تو هنوز تاریخ روز و ماه رو یاد نگرفتی؟ بی معطلی گفت سیزده روز مونده تا بیست و ششم خندیدم و گفتم نکنه بیست و ششم چک داری؟ یه نفس عمیق کشید گفت چک؟ تو بگو سند، اصلن شناسنامه،من بیست و ششم متولد شدم، وقتی با اون لب های پدرسوخته و زبون قند و عسلش اعتراف کرد عاشقم شده من متولد شدم، آسمونِ اون شب شاهده، ماه و ستاره ها شاهدن، تا صبح زل زده بودم به کهکشون و داشتم تاریخ مال من شدنِ معشوقم رو رج میزدم، من رو چیکار به تقویم شما، تقویم من یه روز داره، بیست و ششم، باقیِ روزهارو با اون میسنجم، چک چیه، تو بگو سند، اصلن شناسنامه...یا نه...تاریخ تولد حالش خریدنی بود تو هوای آلوده ی شهر از ته دل نفس میکشید، زنده ی زنده میدونی آدم وقتی دلخوشی داشته باشه زندگی میکنه اونوقته که روز و تاریخ و ساعت براش مهم میشن در غیر این صورت میشه وقت کُشی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ علی سلطانی
*********◄►********* میگن شبایی که خوابت نمیبره یکی داره بهت فکر میکنه . . . . . . . عجب گیری افتادیماااااااا هرشب؟....هرشب؟ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ شبتون پر از فکر کسایی که دوست داریدارینشووون 😙😘 تا بفهمن چقدر دوست دارینشوو دارینشوون 😐😑😙 البته اونا میفهمن کی دوسشون داره و به شما فکر میکنن و در این صورت هیچکدومتون نمیخوابه 😴😂😅 *********◄►*********
تو دهه ی شصت همه چی عجیب و غریب بود یجورایی بین عقب موندگی دوره ی قدیم و شروع دوره ی پیشرفت حالا چطور میگم خدمتتون ^^^^^*^^^^^ تو دهه ی شصت همه چی روبه ترقی بود فقط یه مساله وجود داشت یه جنگ اجباری که تمومی هم نداشت دوره ی ما اتوبوس هایی که موجود بودن دو حالت داشتن یا از دوره ی شاه مونده بودن و با همون امکانات عهد عتیق یا نو بودن و یه نموره رنگ و لعاب داشتن ولی با همون امکانات القصه این موجودات زبون بسته که کل بار حمل و نقل مسافر اون زمان رو بر عهده داشتن دو مدل بیشتر نبودن اولی که همون اتوبوسهای بنز معمولی یا ناسیونال بودن که اسمشون همون اسم شرکت ایران ناسیونال یا ایرانخودرو ی فعلی به عاریت گرفته بودن یه اتوبوس معمولی بود با صندلیهای فشرده و حداقل امکانات اون تَه اتوبوس که به بوفه معروف بود..دقیقا بالای موتور اتوبوس یه تخت جهت استراحت راننده و کمکش و شاگرد اتوبوس بود که اونم به یه نیمکت تبدیل شده بود و مسافرای بین راهی یا کسایی که عجله برا سفر داشتن عذاب شب اول قبر و گرمای جهنم موتور اتوبوس رو بعلاوه نعره ی و صدای همون موتور رو بجون میخریدن تا به مقصد برسن ^^^^^*^^^^^ یه آپشن خیلی جذاب هم که تو همه ی اتوبوسها وجود داشت کشیدن سیگار توسط راننده و مسافر و کلا همه بود..یعنی تا ماشین حرکت میکرد سیگاریها فورا سیگاراشونو آتیش میکردن و پا به پای اگزوز اتوبوس دود راه می انداختن اپشن بعدی اتوبوسها پذیرایی بود اونم به این صورت که تو اتوبوس یه شخصی همیشه حضور داشت به اسم شاگرد کارش پیاده و سوار کردن مسافرا..نظافت پاشین..چایی ریختن برا اقای راننده..و پذیرایی بود ابزار پذیرایی هم یه پارچ خیلی بزرگ پلاستیکی رنگ و رو رفته و یه لیوان بود و نوع پذیرایی هم شامل آب یخ بود و لاغیر حالا بگذریم از اینکه اون پارچ کذایی گاها به جای آفتابه هم مورد استفاده داشت ^^^^^*^^^^^ ^^^^^*^^^^^ نوع دوم اتوبوسها اتوبوس ایران پیما بود یه اتوبوس دراز و کشیده با یه حالت تهاجمی همه چیش با اون اتوبوس قبلی یکی بود..حالا مث همون مال شرکت بنز بود اما یه نموره جادارتر..صندلی ها راحتتر این مدل اتوبوس اخر کلاس برا مسافرت بود گاهی برا اینکه کلاس کار بالاتر بره یکی از ردیف صندلی ها رو تک صندلی تعبیه میکردن..یعنی بجا دوتا صندلی..یه صندلی وجود داشت این اپشن برا کسایی که تنها سفر میکردن و بعضا خانما بهتر بود یجورایی نسل اولیه اتوبوسهای VIP فعلی بودن ^^^^^*^^^^^ توی بعضی از مدلهای این اتوبوسها یه اپشنی بود به اسم کولر اونم بستگی به حضرت راننده داشت که کی عشقش بکشه و روشنش کنه شیشه ب این اتوبوسها برعکس اون ناسیونالها..باز شو نبود چون مثلا کولر داشتن و احتیاجی به باز کردن پنجره ها احساس نمیشد ولی اکثرشون اون اپشن بوفه رو هنوز داشتن و مسافرای بین راهی و سربازها و این موارد جاشون همونجا بود اون پذیرایی کذایی هم تو این اتوبوس مرسوم بود فقط تفاوتش تو نحوه ی کاربری پارچ بجا آفتابه شاید بود ^^^^^*^^^^^ بعدنا که ویدئو آزاد شد یه اپشنی هم به این اتوبوسها و سری جدید اتوبوسها که عمدتا برا شرکت شهاب خودرو بود اضاف شد و اونم تعبیه یک یا دوتا تلویزیون چهارده اینچ به اول و وسط اتوبوس و زیر سقف بود تا مسافرای محترم حین سفر یک یا دوتا فیلم ببینن فیلمها هم یا از انواع اژده های مرحوم بروسلی بود..یا نوع هندی و یا نهاینا فیلم ایرانی ادم برفی که بصورت قاچاقی ملت اونو میدیدن تنها پیشرفتی هم که حاصل شده بود سیگار کشیدن برا مسافرین تو اتوبوس ممنوع بود..اما حضرات راننده کماکان به کاهدود کردن سیگار مبادرت داشتن ..... ^^^^^*^^^^^ *@@*******@@* دهه شصتیا ◄
*0*0*0*0*0*0*0* یکجوری بود که نمیشد دوستش نداشته باشم رفتارش خیلی دلنشین بود. خنده هایش قند تو دلم اب میکرد شوخی هایش را که نگو اخ از نگاهش. مثل آن نگاه را هیچ کجا ندیده بودم بنظرم می آمد همه عاشقش هستند باخودم میگفتم مگر میشود تو دنیا کسی دوستش نداشته باشد؟ کسی هست که با شوخی هایش از ته دل نخندد؟ کسی هست که نخواهد ساعت ها چشم به چهره اش بدوزد؟ اصلا این صورت دلنشین را مگر میشود نخواست؟ صدایش که بهترین موزیک بود آهنگی که در بدترین وضعیت هم اگر می شنیدم امکان نداشت حالم را خوب نکند به همه حسادت میکردم.به همه ی آدم هایی که وقتی نبودم از کنارش رد می شدند تمام کسانی که حتی یه کلمه با او حرف می زدند گاه و بی گاه نفرین میکردم کسی را که او را تنها می بیند و من کنارش نیستم روزی رسید که ترکم کرد و مسیر زندگی مان ازهم جدا شد بعدازمدت ها که عکسش را دیدم فهمیدم اصلا زیبا نیست رفتارش هم اصلا دلنشین نیست.شوخی هایش اصلا خنده دار نیست و ادم هایی که کنارش هستند هیچ هم ادمهای خوشبختی نیستند چرا باید از حضور یک ادم معمولی خوشحال شوند وبخواهند ساعتها بهش خیره شوند فاصله ی او از یک ادم " خاص " تا یک ادم " معمولی "
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم