♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
فصل چهارم : گذر زمان همه چیز را مشخص می کند
پرتو دلنواز افتاب از پنجره به اتاق تابیده میگشت؛ که پرده طلایی با رگههایی از نخ براق جلوه افزونی به نور ان میبخشید و فضای اتاق را شادابتر از ان چه بود، به نمایش گذاشت. درخشش ان نوید شروع یک روز تازه بهاری را به مردم هدیه میداد
پافشاری خورشید، فرجام هلیا را از دنیای رویاها بیرون کشید؛ کش و قوسی به بدنش داد. سپس راه اشپزخانه را در پی گرفت. خستگی هنوز در وجودش بود، به زور لای چشمانش را باز کرد تا بتواند در یخچال را باز کند که تکه کاغذ روی ان نظرش را جلب کرد
سلام هلیا، ایلیا رفته اداره؛ منم رفتم خونه سرهنگ. مراقب باش خونه رو به باد ندی
هلیا تکه کیکی از درون ان بیرون اورد و سری از انبوه اندوه تکان داد
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟ خانوم خوشگِله برسونمت؟؟ خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید بیچــاره اصـلا اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند دردش گفتنی نبود رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد خانوم!خانوم پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد احساس امنیت کرد...با خود گفت مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود یک لحظه به خود آمد دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ✘✘ اگه تو روز ولنتاين ✘✘ bf يا Gf ✘✘ نداري ناراحت نباش✘✘ ☁ ☁ خیلی ها تو روز ًمادر ً مادر ندارند ☁ ☁ و ☁ ☁ خيلی ها تو روز ًپدر ً پدر ندارند ☁ ☁ ⚡ پس الكی خوش نباش با اين" ♂♀ " چرتو پرتا⚡ عشق يعني ☜ ☜ ♥ ♥ "نفس مادر" ♥ ♥ يعني ☜ ☜ ❤ ❤ "پينه دست پدر" ❤ ❤ ♥♥ عشق یعنی داشتن خواهر ♥♥ ✓ ✓ و تمام ✓ ✓
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم