♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خدایا آمدهام برای حال مردم کشورم دست به دامانت بگیرم و دعا کنم
برای خاطر دلهای بیقرار و سینههای داغداری که از تباهی و دردها گریختهاند و امیدشان به نگاه و دستان مهربان توست
ناامیدشان نکن خدا
دلم گرفته از این روزهای سردی که هرثانیه داریم در آتش اضطراب ناگزیر آن میسوزیم و گرم نمیشویم، دلم گرفته از شرایطی که هست
از اینکه مردم کشورم را نا آرام و بیقرار میبینم و کاری از دستم ساخته نیست
از اینکه نمیشود پنهان کنم که چقدر ترسیده و چقدر بیتابم اینروزها
میترسم آخر خسته از انتظار و ناامید از معجزه شویم
چقدر نیاز دارم بیایی و کنار گوشم آرام بگویی؛ نگران نباش، خودم درستش میکنم
خودم مراقب عزیزانت هستم، خودم حواسم به همه چیز هست، نگران نباش
خداااا! رهایمان نکن میان اینهمه درد
ما بدون تو کودکان گم شده در دل شبهای تاریک یک بیابانیم
دستان ما را بگیر که میترسیم از سیاهی، دستان ما را بگیر
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
نرگس صرافیان طوفان
o*o*o*o*o*o*o*o
حالا که بیشتر فکر میکنم
ما همهمان متهم هستیم به قتل
به قتل عمد طبیعتی که هر روزه تیری از زباله هایمان را بر قلب بیگناهش پرتاب میکنیم
به قتل آسمانی که از رانندگی های بی وقفه مان دچار آسم شده است
به قتل کبوترانی که میان وعدهشان ته سیگارها و آدامسهای مصرفشدهمان شده است
به قتل حیواناتی که بیتوجه به آزار دادنهای تمام نشدنیشان مهر سکوتی بر لبانمان زدهایم
به قتل آدمهایی که بیتفاوت از کنارشان میگذریم و به چشمان ناامیدشان حتی لبخندی هدیه نمیدهیم
آری
ما همه مان قاتلیم
هست روزی که ما را به سزای اعمال خود رساند