به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهوی ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعد آمد و از روی لطف مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را مساوی تر از سهم من آفرید
پاسخ دندان شکن آقایون
به نام خداوند مردآفرین که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مراخوب ساخت ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات نشسته مداوم تو را در کمین !
*bye_bye* *soot* *soot* *bye_bye*
خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن : کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن ! ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل ! خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال ! هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو غیـــــــر خرج عیـــــد و … غیــــر از رختِ نو “سین” یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد “سین” دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن ! “سین” سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ “سین” چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ “سین” پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن ! تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن ! …. آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد ! گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !! من دو “سین” کم دارم ، ای نیکـو خصال ! …. گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !! “سین” ششم ، سنگ قبـــری بهر من ! تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن ! “سین” هفتم ، سوره ی الحمد خوان … بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!!
(666) (666) (666)