^^^^^*^^^^^
بعضی از صبح ها جوری از خواب بیدار میشیم
که دقیقا یه حسی بهمون میگه امروز قراره یکی از اون روزهای مزخرف و تکراری باشه
یکی از اون روزهایی که از قبل می دونیم قراره حرومش کنیم ولی بر اساس یه قانون ننوشته از تخت بیرون میاییم و همون کارهایی رو میکنیم که ازمون انتظار میره ۲۶ شهریور برای نسیم یکی از همون روزها بود
گرچه هنوز نمی دونست چه اتفاقی انتظارش ر
و میکشه
مردی که مسئول رسیدگی به کفن و دفن ربابه خانم بود جلوتر آمد و گفت
شما تنها کس و کارشی؟
نسیم جواب داد: نه، اگر کس و کار داشت که تو کهریزک نمی مرد
^^^^^*^^^^^
رمان به من بگو لیلی اثر مهسا زهیری