*0*0*0*0*0*0*0*
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش تر کیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن ز شمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
زر به دست طفل دادن ابلهی ست
اشک را نظر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
مولانا