oOoOoOoOoOoO
سلام زلزله
وقتی که آمدی
من و لیلا و حمید را در خواب بردی
نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه
تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم
راستی بقیه آدم ها هم تکلیفشان را انجام داده اند
دیشب حمید هم که قول داده بود کمتر
شلوغی کند دیگر ساکت شد
ساکت ساکت برای همیشه
همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر به نام سقف برایمان انباشته بود
پیکر های کوچکمان را در هم کوبید
حمید نگران ترس لیلا از تاریکی بود
و میگفت نترس آبجی من هستم
ولی بعد از مدتی نه دیگر حمید بود و نه لیلا و نه من
می دانی زلزله ما که رفتیم
ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند
هم آنهایی که هیچگاه در روستایمان ندیده بودیمشان
لودر هم آوردند با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا
ولی ما دیگه نبودیم اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک
بگذریم
لودر که میدانی چیست
همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه از آن استفاده میکنند
و در روستاها برای برداشتن آوار از سر مردم
مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند
و دستور داده اند که خیلی خیلی خیلی سریع باشد
همان وامی که به دلیل نبود ضامن برای پدر
برای دادن نصف آن نیز هرگز موافقت نکردند
کاش قبل از امدن تو وام را داده بودند
تا پدر خانه ی بهتری برایمان بسازد
تا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند
وای پدر چقدر سنگین کرده بودی این اوار را
نمی دانم زلزله شاید برای وام پدر به پادر میانی تو احتیاج داشتند
میدانی زلزله
با امدن تو روستای مارا شناختند
میگویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد درست
اما مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ثواب ندارد؟
راستی چرا بعضی از آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلبشان
به ۷/۳ ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟
میدانی زلزله به چی فکر میکنم
به روستای بعدی ،ثواب بعدی،درمانگاه بعدی
و دستورات بعدی و به زنده های لودر و همدلی ندیده
به پدر های روستاهای دیگر که با تنگدستی
آوار های بعدی را تکه تکه تکه بر سقف خراب خود میچینند
تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را زیر آن بردارند
دلم برای لیلا و مریم و حمیدهای روستاهای بعدی میسوزد
میدانی زلزله ما که رفتیم
ولی خداکند روزی بنویسند
ز مثل زندگی
oOoOoOoOoOoO
تسلیت هموطن