فهرست مطالب
امروز سره کلاس مبانی بودیم منو بلقیس داشتیم رو میز نور کار انجام میدادیم من اومدم مدادمو وردارم بلقیس شتر هم پشت سرم اومد منم دیدم تیغم نیس گفتم بلقیس تیغمو کجاگذاشتی یکوقت نره تولوزالمعدمون بعد یهو گفت بیا پیداش کردم خلاصه تیغو گذاشت رو رگش و ارومممم خیلییی ملیح کشید عاقا دیدیم دستش قرمزززز شد و خون اومد خاک توسرش کنن خنگه خوبه ، رگشو نزد بمیره ولی کاش همیچین کاری میکرد ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○