فهرست مطالب
*********◄►********* بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی من ولی تا صدمین روز به یاد تو شمردم باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر ... بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم