*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.سلام بي معرفت جانامروز بعد از مدت ها پايم را از خانه بيرون گذاشتم... تنها! اجباریبرايِ... اووم... برايِ... بگويم تعجبت ميگيردراستش را بخواهي براي خريد قهوه بيرون رفتمشايد باورت نشود اما اعتياد پيدا كرده ام به اين مايه تلخ و بد طعميادت هست ان روزها كه روي صندلي مينشستي و قهوه مينوشيدي چقدر غر ميزدم؟ميگفتم اين همه نوشيدني شيرين و خوش مزه در دنيا وجود دارد چرا اين تلخ بد رنگ را ميخوري!؟لبخند ميزدي و ميگفتي آرامش ميدهدبه دنبال قطره اي آرامش فنجان قهوه را لاجرعه سرميكشمآن روز ها كه تو بودي آرامش بود.... اما الآنراستي يك سوال! آن موقع ها كه كنارت بودم، كه كنارم بودي... نميتوانستم آرامت كنم كه آرامشت را در يك فنجان قهوه جستجو ميكردي؟آنقدر بچه و بي تجربه بودم كه... آنقدر كوتاهي كردم در جواب محبت هايت كه كارم به اينجا رسيداين روزها دلتنگ تر از هميشه اموقت هايي كه دلتنگي قدرتش بيشتر از توانم ميشود قهوه را در قهوه جوش ميريزم و ميگذارم دم بكشد... روي يك صندلي مينشينم و بوي قهوه را ميبلعم... بوي تورا ميدهد... بوي ان روزها رابوي ان روزهايي كه با يك شاخه گل از سركار مي آمدي... در اغوشم ميگرفتيبوي آن روزهايي را كه همه مارا در كنار هم ميشناختندچقدر دور شديم از واژه ماما شد من... ما شد توتو هنوز با ارزشي اما بدان منِ تنها هيچ ارزشي ندارمميشود بيايي و دوباره مرا ارزشمند كني؟*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.نورا مرغوب❇❇نامه شماره ۱۴♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
نامه های گلورینا از پس در روز های شنبه و سه شنبه منتشر خواهد شد