*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. پائیز 1970از گلورینا به ایرزاکسلام مرهم جاندر خانه را که باز کردم انگار هر چه غم در این دنیا بود آوار شد روی قلب منخاطرات تکرار میشودالبته کسی نمیتواند ادعا کند که این توانایی را دارد که میتواند تمام خاطراتش را از دفتر ذهنش پاک کنداما بیا با خودمان رو راست باشیم، من وقتی کنار تو بودم کم پیش می آمد به گذشته فکر کنمآینده برایم مهم بود! یادت هست برای کوچکترین اتفاق هایی که قرار بود در آینده برایمان رخ بدهد هم برنامه ریزی داشتیم!؟فکرش را هم نمیکردم سرنوشت مرا به اینجا برساند الآن اگر قرار باشد به وقت گذشته حساب کنیم من باید در حال تمرین پیانو باشم و تو در همین لحظه ها باید از راه برسی،خسته از سرکاربیایی، تمرین پیانو را تعطیل کنم و به سمت تو پروازقربان صدقه ات بروم، کتت را از تنت بیرون بیاورم، روی نوک پا بایستم و صورتت را ببوسم و خستگی ات را به جان بخرمآه بگذریمشیرین ترین روزهای زندگی ام در کنار تو سپری شد و در گذشته حبس و این دردناک است که میدانم آینده ای پیش رو دارم تلختر از قهوه هایی که تو مینوشیبگذار کمی از اوضاع اینجا برایت بگویمامروز خانه را تمیز کردم! این خانه کوچک است و از این بابت خوشحالم، هرچقدر خانه بزرگتر باشد ترس من همیشه ترسو بیشتر است! چمدان کوچکم را باز کردم و وسایلم را در جای مناسب چیدمراستی آن پیراهن چهارخانه ات، همان که بیشتر از هر لباس دیگری دوستش داشتی و تنت بود، همان که به خوبی توانسته بود عطر تنت را در خود ذخیره کند، لطف کن دیگر دنبالش نگرد،اینجاست! گذاشتمش داخل جعبه ای در کمد، میترسم عطرش بپرد، گذاشتمش برای روز مباداالبته هرروزِ بی تو برای من روز مباداست! با ارزش ترین وسیله زندگی ام را هم گذاشتم روی میز جلوی بزرگترین پنجره اتاقهمان عکس را میگویم! همان عکسی که عکاس در باغ امارت از ما گرفت، همان عکس که در آن همدیگر را در اغوش گرفته ایم و داریم به دوربین لبخند میزنیمچه روزهایی بودیعنی باور کنم که روزهای باتو بودنم دیگر تمام شده!؟نمیدانم برایت مهم هست یا نه اما من این روزها حال خوبی ندارم... خدا کند تو همیشه حالت خوب باشدگلورینا *.*.*.*.*.*.*.*.*.*. نورا مرغوب❇❇نامه شماره ۲