فهرست مطالب
به همه خاطـره هایم گره ی کور زدم به یکی انگ و دگر وصله ی ناجور زدم تو شدی منکـر ما بودن ما اینهمه سال همه بر خیل خوش خاطرم هاشور زدم ازهمان دم که پرید عطر وجودت ز تنم مـُـردم و بـر بدنم یکـسـره کافــور زدم لب من نوش دگر جز لب تو نوش نکرد بوسه تنها به لب خمره ی انگور زدم خسته از آن همه روزِ پُرِ نیرنگ و ریا دل بریدم ز سحر بر شب بی نور زدم رگ خشکیده ی من تیزی تیغی نبرید من به آن تیغ تـبـر تیزی ساطــور زدم تو تنت را به تن گرم دگر دادی و من تن سردم به تن یـخ زده ی گـور زدم چشم بر من تو ببستی و منم بر دنیا باز از پیش خدا چشمکت از دور زدم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ کامیار کریمی