♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
قلمم باز هوای تو به جانش افتاد
لذت از تو نوشتن به سرش باز افتاد
بازهم عصر غم و غصه و بی حوصلگی
قلمم عطر حضورت به رگش باز افتاد
رج به رج قایفه اش ازتوو این فاصله هاست
خون جگر شد دل ما تا که به دامش افتاد
خسته از این همه تکرار خدایا کافیست
موج طوفان زده شد ،شعر به نامش افتاد
پشت این پنجره ها رنج عظیمیست گلم
قلمم باز هوای تو به جانش افتاد
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
* ناشناس *