دکتر شریعتی :
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود
آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت
چند سالی گذشت
یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
پناه
میبرم به خدا
از عـیبی که
امروز در خود می بینم
و
دیروز
دیگران را به خاطر
هـمان عیـب ملامت کرده ام
محتاط باشیم، در سرزنش و قضاوت کردن دیگران
وقتی
نه از دیروز او خبر داریم و نه از فردای خودمان