فهرست مطالب
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آمد از باغ نگاهم برگ سبزی چید و رفت واژه امید از چشمان من دزدید و رفت او که عمری با غزلهای دلم خو کرده بود عاقبت از ایل چشم شاعرم کوچید و رفت کوچه کوچه بغض هایم شد مسیر رفتنش هق هق این کودک احساس را نشنید و رفت دفتر غم های من در پیش چشمش باز بود خاطرات تلخ و شیرینی به من بخشید و رفت گرچه او مرهم نشد بر زخم های قلب من روی زخم کهنه ام مُشتی نمک پاشید و رفت گریه هایش را درون بقچه ای پیچیده بود وقت رفتن با لبی خندان مرا بوسید و رفت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ناشناس