شیخی در زمستان به کوهستان رفت تا هیزم جمع کند
در میان برفها اژدهای بزرگ مردهای دید ، و از وحشت در خودش ترسید
امّا تصمیم گرفت آن را به شهر خنگولستان بیاورد تا مردم از تعجب خشتک های خود را بر افروخته کنند و آن موقع بگوید که اژدها را من با زحمت گرفته ام و خطر بزرگی را از سر راه شما برداشتهام و پول از مردم بگیرد
او اژدها را کشان کشان , تا خنگولستان آورد ، همه فکر میکردند که اژدها مرده است
اما اژدها زنده بود ولی در سرما یخ زده بود و مانند اژدهای مرده بیحرکت بود
شیخ به کنار رودخانه خنگولستان آمد تا اژدها را به نمایش بگذارد
مریدان از هر طرف جمع شدند او منتظر بود تا مریدان بیشتری بیایند و او بتواند پول بیشتری بگیرد
اژدها را زیر پارچه ی بزرگی پنهان کرده بود و میخواست از اون رو نمایی کند برای احتیاط آن را با طناب محکم بسته بود . هوا گرم شد و آفتاب ، اژدها را گرم کرد یخهای تن اژدها باز شد و اژدها زنده شده بود ، پارچه را از روی اژدها کنار زد
و بدون دقت کردن به اینکه اژدها جان گرفته شروع کرد به قونپوز در کردن و میگفت
بسیار با این اژدها جنگیدم و عصایم را در دماغش کردم و پیچاندم و در اثر این چرخش گردن او قفل شد
سپس مانند شیری غرش کردم و بار دیگر عصایم را در ناف او فرو کردم
یکی از مریدان داد زد : یا شیخ ناف نداره
شیخ گفت : شیخ عصبانی شد گفت زهره مار کاری نکن این عصامو بکنم داخل مقسوم العلیه ات
و مرید به خر تبدیل شد
و شیخ ادامه داد عصایم را در نافش پیچوندم و پاهایش قفل شد و ضربه ایی مهلک به پروپرتیسش زدم و اژدها از پا در آمد
.
.
.
.
همان موقع اژدها طنابها را پاره کرد و از زیر نعره ایی کشید
و مردم افسار پاره کردند و خود را به درختان میمالیدن و جفت جفت صدای شتر مرغ میدادن
عده ایی از مریدن رو به شیخ کردند گفتن عصاتو بکن تو گوشش
شیخ که از ترس در خود ریخته بود خشتک به سر کشید و عر عر کنان فریاد میزد من ننمو میخام
مریدان با این عکس العمل به میزان بدبختیه خود پی بردند و به سگ تبدیل شدند
اژدها دهان خود را باز کرد و تعدادی از مریدان که در اثر فشار روانی عمو زنجیر باف بازی میکردند را بلعید
و بعد از خوردن آنها با هوا پرید و خود را با شکم به زمین کوبید و مریدان را به باده شکم تبدیل کرد
و از عده ایی نیز فقط آثاری محدود از خشتک بجا مانده
عده ایی با دیدن این منظره از خنده ریدند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شهوتِ ما مانند اژدهاست اگر فرصتی پیدا کند ، زنده میشود و ما را میخورد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
داستان های شیخ و مریدان سایت تفریحی خنگولستان
نوشته شده و طنز پردازی شده توسط نویسندگان خنگولستان