شیخ هر از چندگاهی به مدت چند هفته ، مریدان دیوانه و شل مغز خود را به خارج شهر و دامن طبیعت رها میکرد و از آنها می خواست که در شرایط واقعی طبیعی برای خود آب و غذا و پناهگاه بسازند و زندگی طبیعی و با دست خالی را تجربه کنند

*sheikh* *sheikh*

ولی مریدان که دارای عقل و هوش درست حسابی نبودن فکر میکردن که باید مانند حیوانات زندگی کنن

*gozfand* *gozfand*
و با رها شدن در طبیعت ، به خوردم علف و شاخه های درخت و جفتک زدن بهم مشغول میشدن

و با هم جفت گیری میکردن
:khak: :khak:

که شیخ با دیدن این منظره آتش از خشتکش به هوا بر خواست

*bi asab* *bi asab*
و با سرعت به سمت مریدان یورتمه رفت گفت این حیوانات مقدس چقدر احمق هستند خدایا توبه توبه

*fosh* *fosh*

و با عصای خویش به سمت مریدان حمله کرد
و عصا را به چندی از مریدان وارد کرد

*ey_khoda* *ey_khoda*

مریدان با دیدن این حرکت شیخ فکر کردن شیخ نره قبیله است و همگی خود را به شیخ میمالیدن و از او میخواستن که با آنها جفت گیر کند

که شیخ بخاطر این کاره مریدان ساعت ها به پشکل یکی از مریدان که روی زمین انداخته بود خیره شد و افسوس میخورد

:khak: :khak:

سپس شیخ فریاد بلندی کشید که باعث جلب توجه مریدان شد
که ناگهان مریدی از بین جمعیت گفت زهره مار

*dali* *dali*
شیخ بسیار عصبانی شد و بدنبال آن مرید گشت
ولی ان مرید را پیدا نکرد

و چون بسیار عصبانی و پر از حرص بود
یکی از مریدان که چهار دست و پا در حال خوردن علف بود
*bi asab* *bi asab*

ضربه ی محکمی به باکسنه کونه او وارد کرد که به دلیل عصبانیت زیاد پای شیخ درون مرید گیر کرد

*bro_khonaton*
مریدان با دیدن این حرکت شیخ فکر کردن که شیخ از انها میخواهد این کار را انجام دهند

و شروع کردند دو به دو به باکسن هم دیگه لگد زدن

*akheish* *akheish*

پای شیخ که بسیار درد گرفته بود شیخ ناله ی بلندی کشید

که به تکرارش همه ی مریدان ناله کشیدن

شیخ که خشم از خشتکش فواره میزد ، با خود گفت که بین چه احمقایی گیر کردم حالا چه کاری انجام بدم که اینا نتونن انجام بدن و از این سیستم تقلید در بیایندی

و همیطوری با خشم مسیری را به شکل رفت و برگشت طی میکرد و مریدان نیز به تقلید از او مسیری را مکرر رفت و امد میکردندی

که ناگهان شیخ گفت آها فهمیدم و عصای خود را با دستانش مانند مبارزان شائولین شروع به چرخاندن کرد و به درون خود وارد کرد

*narahat* *narahat* *narahat*

مریدانی که چیزی در دست خود داشتن شروع به چرخاندن کردن و به خود فرو کردن

و اکثریت آنها که چیزی در دست نداشتن همگی هنگ کردند و از حالت خوی حیوانی خارج شدن

سپس شیخ گفت
ای مریدان اخمخ من شما را در دامان طبیعت رها کردم تا با دست خالی به شکار حیوانات بپردازید و با وسایل ساده تله و سبد و آتش درست کنند و برای خود جان پناه بسازند

*sheikh* *sheikh*

بسیاری از مریدان بخصوص تازه واردها ، نسبت به این نوع زندگی و آموزش در طبیعت گله مند شدند و آن را غیر ضروری و بی رحمانه خواندند
و به همین علت نعره کشیدن و در سر تا سره طبیعت شروع به ریدن کردند

*gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

اما برعکس بعضی از مریدان بخصوص آنها که قدیمی تر بودند ، از این شکل زندگی لذت می بردند و گاهی به تنهایی برای چند هفته از مدرسه فاصله می گرفتند و خود را در دامن طبیعت رها میکردند

*ghalb* *ghalb*

بعد از چند روز تحمل این سختی ها یکی از مریدان تازه وارد رو به شیخ گفت

ای شیخ این چه رسم و سبک آموزش است سه روزه دارم علف خوردم و خورشت سبزی میرینم در صورتی که میتونیم غذای خوشمزه و آماده تو مدرسه بخوریم ، چند روزه باکسنم زخم شده بسکه با درخت تمیزش کردم آخه چررااااا ؟؟؟؟

*odafez* *odafez*

شیخ پاسخ داد: ” برای اینکه دیوار تسلیم خود را عقب تر بکشیم و نگذاریم هر کسی که از راه می رسد با اندک تهدیدی ما را به گوشه دیوار بچسباند و وادار به تسلیم سازد

مرید با تعجب گفت : ژان ژان ، کدام دیوار بگو برم برای ریدن او رو هم امتحان کنم بلکه کمتر باکسنم زخم بشه

شیخ گوزخندی زد و گفت:

دیری نمی پاید که در زندگی خود با اشخاصی روبرو می شوی که از تو انتظار تسلیم دارند. تو مجبور می شوی عقب نشینی کنی. آنها درآمد و امنیت تو را به خطر می اندازند و تو باز مجبور می شوی عقب نشینی کنی. آنها نزدیک تر می آیند و شغل و اعتبار تو را تهدید می کنند. و تو باز مجبور می شوی عقب بکشی
تا سرانجام جایی کم می آوری. جایی که می بینی اگر یک قدم عقب تر بگذاری دیگر طاقت ات طاق خواهد شد. همان جا دیوار تسلیم توست

مرید بعد از شنیدن این حرف گفت : ایول و عقب عقبکی شروع به حرکت کردن کرد و گفت پس من میروم تا به دیوار برسم و کناره دیوار بریقم و خود را با آن تمیز کنم

شیخ گفت : ای ابلهان به من گوش دهید تا پند و نصیحت خود را ادامه دهم

من شما را به اینجا می آورم تا بتوانید در سخت ترین شرایط وقتی در زندگی با تهدیدی مواجه شدید ومجبور به عقب نشینی شدید کم نیاورید و زود تسلیم نشوید

شما اکنون می توانید با حداقل امکانات در دامن طبیعت در سخت ترین شرایط زنده بمانید. این یعنی دیوار تسلیم شما به جایی رفته است که دیگر نمی توان آن را تهدید کرد

مریدان بعد از شنیدن این سخت بسیار تحت تاثیر قرار گرفتن ، خشتک به سر کشیدن و شروع کردن به جفت گیری

عده ایی نیز محکم سر های خود را برای بدست گرفتم سر گروهیه قبلیه به هم میکوبیدن و بیهوش میشدن و در اثر ضربه مغزی ، ریق رحمت الهی را یک ضرب سر میکشیدند

عده ایی نیز پای خود را به درون دیگر مریدان وارد میکردن و ناله میزدند

شیخ نیز رعد و برقی از خشتکش متصاعد شد و دچار سوختگی شدید شد
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

**♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*

داستانک های شیخ و مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده توسط برو بچ خنگولستان

این سبک از داستانک های شیخ و مریدان رو فقط در خنگولستان میتونید پیدا کنید و هرجای دیگه دیدید کپی شده از خنگولستانه