شیخ در گوشه ای از بازار سخت مشغول خرید بود و در حال خرید مرغی برای شام بود
که به یکباره چندی از مریدان دور او حلقه زدن و خون به مغزشان نرسید و شروع به خواندن عمو زنجیر باف کردن و شیخ نیز عصای خود را به مریدان فرو کرد تا کنترل خود را در دست بگیرند
پسر جوانی که شلواری صورتی پوشیده بود و به خشتکش چند زنگوله وصل کرده بود و سر و صورتی با آرایش عجیب داشت نزدیک شد
و شلوغیه مریدان و شیخ را مناظره میکرد
و در حالی که سعی می کرد توجه دیگران را به خود جلب کند با ناز و عشوه نعره ایی کشید و گفت
یـــــــا شیخ !!؟
شیخ فرمود: زهره مار ؛ رررررررررردیدم تو خشتکم
جوان ادامه داد
من می خواهم مثل بقیه نباشم
یعنی وقتی مثل بقیه باشم به چشم نمی آیم و کسی به من توجه نمی کند
برای همین خودم را متفاوت کرده ام
لباسم را به صورت عجیب و غریب رنگی کرده ام و زنگوله به خشتک آویختم
سر و صورتم را به این صورت آرایش داده ام
به هر حال به عنوان یک انسان حق دارم هر طور دلم می خواهد خودم را آرایش کنم آیا شما موافق نیستید؟
شیخ همانگونه که درگیر مریدان بود و برای کنترل آنها عصا را به آنها فرو میکرد ؛ نگاهی به پسر جوان انداخت ؛ و اشتباهی عصا را به جوان هم فرو کرد و گفت
اوخ ؛ ببخشید و سپس ادامه داد
موافقت یا مخالفت من دردی از توهمات ذهنی تو دوا نمی کند
اما نصیحتی دارم و آن این است که اگر می خواهی متفاوت باشی لااقل قشنگ متفاوت باش
نظر مردم همانطور که به چیزهای قشنگ و جذاب جلب می شود، به سمت چیزهای زشت و بد منظر و هراس انگیز نیز به صورت مقطعی جلب می شود
دلیلی ندارد که برای جلب نظر مردم آن ها را بترسانی و یا حسی چندش آور و ناخوشایند در دل آن ها زنده کنی
تو متفاوت باش! اما تفاوتی قشنگ و زیبا و کاری کن که اطرافیان از تفاوت تو شاد شوند و آرامش یابند نه این که بترسند و احساس نا امنی و وحشت بر آن ها غالب شود
پسر جوان بعد از شنیدن این صحبت ها تکانی به خشتکش داد و زنگوله های بسته شده به آن دیلینگ دیلینگ کردن و مانند دسته ایی از خران وحشی رم کرد و خشتک به سر کشید
مریدان که شاهده سخنان شیخ و پسر جوان بودند دوباره خشتک از کف دادن و عصای شیخ را از او گرفتن و به همدیگر فرو میکردند تا بتوانن خود را آرام کنند
مرغی که شیخ قصد خرید ان را داشت بعد از دیدن این واقعه قد قدی وحشتناک کرد و به تخم مرغ تبدیل شد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
داستانک های شیخ و مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده در خنگولستان
اگه جایی این داستان ها رو دیدید بدونید از ما کپی کردند