بابام اومد تو اتاق گفت چه غلطی میکنی همش گوشی دستته؟ :@
گفتم پدر من بجا گوشی سیگار دستم باشه خوبه؟ :|
نتونست جواب بده رفت بخاری و کم کرد :|
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
شعر عاشقانه لره به دوست دخترش : در عشق تو سوزیدم / درچشم تو گو#یدم / تا اینکه تو را دیدم دیوانه شدم ر#دم ^_^ ^_^
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
عاشق اون لحظه ای بودم که استادمون حین درس دادن زل میزد تو چشمای من و من در حالی که هیچی نمیفهمیدم سرمو به نشونه ی تأیید تکون میدادم ^_^
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
از خاطرات یک داماد :
والا نمیدونم چه حکمتیه :|
قبل از اینکه ازدواج کنی یه دختر خوشگل پیدا نمی کنی :|
بعد تو روز عروسی دخترای خوشگل دسته به دسته با نظم و ترتیب یک جا نشسته :| :|