►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
از دست دادنِ آدمها ترسِ بزرگِ من در زندگیست؛ اینکه آدمی که در کنارم نشسته، آدمی که از بودنش خوشحالم، میخندد، میخندم، دلم شادیاش را میخواهد و حتی گاه از او میرنجم و میرنجانمش، یک روز نباشد سبب میشود یک نفر در انتهاییترین نقطهی قلبم زانوانش را در بغل بگیرد و غمگین باشد
برای اتفاقی که اصلاً معلوم نيست چه وقت رخ میدهد! اینطور نبودم، پیشتر از اینها فکر میکردم نهایتش من زودتر از همهی آنها که دوستشان دارم، نباشم، این اتفاقِ سختی نبود
امّا حالا هر لحظه نگرانم! اتفاقِ بديست اینگونه ترسيدن، فهميدن و درک واقعیت، بزرگ شدن
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄