به تیپ بژ رنگم نگاه کردمو و در آینه به خودم چشمک زدم هیچ آرایشی جز رژ گونه نکردم چون در این مدت پی برده بودم متین از این کارها خوشش نمیاید عباس آقا مرا تا در دانشگاهمان رساند و رفت . کیف پر از تنقلات و دوربینم را روی شانه ام جابه جا کردمو به سمت بچه ها راه افتادم متین مشغول توضیح موارد ایمنی بود نگاهش را بدون منظور روی تمام بچه ها میگرداند و خیلی جدی مشغول توضیح بود در کسری از ثانیه نگاهش به من افتاد و رشته کلام از دستش در رفت سریع نگاهش را از من گرفت و گفت