شیخ المریض را روایت کنند که در عنفوان جوانی در راهی طی طریق همی بکردی و دیده گان اندر کوی و برزن همی چراندی
پس به بیغوله ای وارد بگشتی که اصواتی زانجا منعکس گشتی و شیخ را در عجب بیانداختی
پس چون زه فرط فضولی نزدیک ببودی سقط گشتن .. به دخمه ای رسیدی که مرکز اصوات ببودی..پس سر به سوراخ دخمه فرو چپاندی..و سر چپاندن همانا و قضاگیر شدن همان
چونان که شخصی زه فرت درد شکم در دخمه بیوفتادی و گاز معده ش در دخمه منتشر بگشتی و چون شیخ سر به سوراخ همی بکردی زه برق چشم شیخ گازها منفجر بگشتی و شیخنا را موجی فرا بگرفتی تا حال حاضر زان حادثه موجی ببودی..پس مردمان لقب شیخ المریض بر حضرتش بگذاشتندی. .
نقل باشد. زان اتفاق عوارضی نیز بر شیخ غالب بگشتی و آن عارضه چنین ببودی که شیخ اختیار جهاز هاضمه خویش از کف بدادی و دائما در حال زرت و زرت ببودی چه در خواب و چه بیداری..و شیخنا گوز پیچ بگشتی و خدایش نابود کناد...
چونان که در منظره هویدا بباشد شیخ زه گاز معده ش گاها به فضا پرتاب بگشتی و هیچ وی را چاره نبودی الا به هلاک
.
.
.
...
.
نقل است که به ما تحت شیخ لوله ای نصب ببودی که گاز معده ش را به آن وسیله به بیرون وادی منتقل بکردی و به پمپی برساندی و سوخت اتول اهالی مبدل بداشتی و زین راه زر و سیمی حاصل بکردی و بر امورات وادی هزینه بکردی و خدایش رحمت کناد
.
.
*goz_khand*
^^^^^*^^^^^